آفتاب که میتابد اشیاء مظلم بالذات را نور میبخشد، اشیاء فی حد ذاته مظلم و تاریکند، نور آفتاب اشیاء را منور میسازد.
نور آفتاب همه جا را فراگرفته، لکن چشمها فرق میکند، گاهی چشمی قوی و دید وسیع دارد و گاهی ضعیف و ضعیفتر میباشد.
و درک نکردن دید ما دلیل بر تاریک بودن اشیاء نمیباشد، تمام عوالم غیب و شهود و تمام حقایق عالم روشن است، لکن چشم من بسته است و درک ندارم.
لذا از آن کسی که عالم را روشن فرموده است، باید خواست تا چشم قلب را قوی گرداند تا بتوانیم حقایق و مطالب را ببینیم و وجدان کنیم.
الان این کتاب که در جلو من قرار دارد فی حد ذاته تاریک است، اگر آفتاب نباشد، حال که آفتاب تابید روشن شد.
عالم ماده و مادیات همه مظلم بالذاتند، هر چه باشد، باید به وسیله یک چیزی روشن باشد، الان که این کتاب روشن است، به وسیله تابش نور خورشید میباشد.
نکته دقیق این که اگر جسمی در عالم نباشد، روشنی نور خورشید، درکش برای هر کسی مقدور نیست، خود نور به ذاته، یافتن و وجدان کردنش، کار هر کسی نیست و افراد معدود و به خصوصی میتوانند نور را بدون جسم درک کنند.
پس درک نور، باید همراه با جسم منوَّر باشد، یعنی درک این نور و روشنایی در صورتی است که روی یک چیزی بتابد، -فعلا نور مادی مورد صحبت است- الان این کتاب مظهر نور است، یعنی محل ظهور و آشکار شدن نور است.
حال سؤال میشود آیا این کتاب معرِّف نور است؟ آیا شیء مظلم بالذات معرِّف نور میباشد؟!
شما روشنی را در این کتاب میبینید، در عین حال این که روشنی را در کتاب میبینید، خود روشنی معرِّف خودش میباشد، منتها در این کتاب.
چون معنا ندارد که ظلمت معرِّف نور شود، معرِّف باید اجلی و آشکارتر از معرَّف باشد، آفتاب آمد دلیل آفتاب.
الان نور داریم و منوَّر داریم، این جسم مادی نسبت به همین نور مادی تاریک است، و خود نور، خودش را در این محل به ما شناساند.
البته گاهی به این کتاب، واژه دلیل اطلاق میشود، یعنی دلیل بر وجود نور، این کتاب است، منتها به همان معنایی که گفته شد.
روایاتی از آل عصمت علیهم السلام رسیده است که باید بین آنها جمع کرد، روایات سه دسته هستند:
یک دسته از این قبیل است:
یا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَك
دسته دوم روایاتی از این قبیل است:
معروف بالایات
و مانند این آیه شریفه:افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت
که بیان است از این که معرفت خدا به سبب آیات میباشد و ظاهرا معرِّف، آیات است، درست در مقابل روایات دسته اول قرار میگیرد، تعارض میکنند، خلاصه روایات دسته دوم معنایش چنین است کتاب ببین نور ببین، به این کتاب نور را بشناس، البته سبحان الله باید گفت، تشبیه نشود.
همهاش حواله به این است که از آثار پی به خالق ببرید.
حال چه کار کنیم؟
دسته سوم این دو دسته روایات را جمع میکند:
هو الدال بالدلیل علیه، خدا آن کسی است که خودش را به سبب آیات معرفی میکند، معنا ندارد که آیات که مخلوق و مظلم بالذاتند، معرِّف نور شوند. پس طبق مثل اول، خداوند سبحان خودش را در ضمن شتر، در ضمن کوه، در ضمن آسمانها و… معرفی میکند.
همان طور که در مثال مادی، درک نور بدون جسم کار هر کسی نبود، همچنین در اینجا هم -بلا تشبیه- شناخت پروردگار بدون آیات کار هر کسی نیست.
این مقام انبیاء و ائمه هداة مهدیین علیهم السلام است. اینان قبل از خلقت عالم، خدا شناختهاند و عبادت کردهاند.
و ممکن نیست دیگران، مانند مرحله انبیاء و ائمه علیهم السلام خدا را بدون آیات بشناسند که این افراد خیلی کم هستند.
اما مردم عادی به واسطه آیات، خدا را میشناسند.
خود عقل از آثار شناخته میشود و خود ایمان از آثار شناخته میشود و درک عقل و ایمان اشخاص به ذاته کار هر کسی نیست.
در کوزه اگر چیزی باشد نمیبینی، لکن چون تراوش کرد خواهی دانست که در کوزه روغن است یا آب.
اما در این آیات، خالق خودش را در این مخلوق به من میشناساند، چون مخلوق، معنا ندارد معرِّف خالق باشد، هو الدال بالدلیل علیه.
در این جا اول روشنی را دیدی، بعد کتاب را دیدی.
ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه
علم و عظمت و جلال خدا را از کجا میدانی؟ از خلفائش سلام الله علیهم میفهمی اینان مظهر علم خدا هستند، علم خدا را از قرآن و خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله میفهمی، قرآن و خاتم انبیاء هر دو یکی هستند، منتها او صامت، این ناطق است.
علم این آقا را از نامه و کتاب و حرف زدنش میفهمی،
بنا عرف الله بنا عبد الله ائمه خلفاء الله هستند، مظهر اله هستند، اگر نور نبود کتاب را که نمیدیدی، اگر علم واقعی نباشد، در دنیا هیچی فهمیده نمیشود.
افرادی چندین کلمه اصطلاحات بلد شدهاند و لکن خیال میکنند چیزی دارند.
لم یستضیئو بنور العلم، روشن نشدهاند به نور علم واقعی، باید درس خواند و آشنا به کتاب و سنت شد و با لسان ائمه سلام الله علیهم اجمعین آشنا شد و زبان فهمید.
و الا اگر کسی درس خوانده باشد و لکن با کتاب و سنت آشنایی نداشته باشد، مشکل میشود.
صحبت راجع به علوم و صنایع جدید نیست، بلکه راجع به حقایق و واقعیات اشیاء صحبت میکنیم.
آن کسی است که آشنا با کتاب و سنت بشود و بفهمد که انبیاء و ائمه سلام الله اجمعین چه میگویند، نه این که یک مطلبی را از خارج یاد بگیرد و بعد قرآن و روایات را با او تطبیق کند!
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی
بسیار عالی!
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بر دار!
در بیان مرحوم حاج شیخ…پاسخ به این پرسش …خیلی مهم است که…
” آنچه گفته ای یا نوشته ای …از کجا آورده ای؟!”