لا أدری؛ نمی‌دانم؛ بیلمیرَم!

مرحوم آیت‌الل‍ه سید محمود دهسرخی به آن‌چه از دین خوانده و فهمیده بودن عمل می‌کردن؛ اهل توجیه کردن نبود. تبحّر خاصّی در فهم روایت داشت. اگر چیزی می‌پرسیدند و نمی‌دانست، به راحتی می‌فرمود: لا أدری؛ نمی‌دانم؛ بیلمیرَم.

در ایّام محرّم و صفر و روزهای شهادت ائمّه، اگر روضه‌خوانی وارد می‌شد، تقاضا می‌کرد و می‌گفت: یک روضهٔ یک‌دقیقه‌ای بخوان. همان لحظه به روضه‌خوان پول را می‌دادند.

ایشان به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرّف می‌شد و در اواخر، زیاد توقّف نمی‌کرد. بلیت رفت و برگشت قطار را طوری می‌گرفتند تا دو سه ساعت در حرم امام رضا (علیه السلام) توقّف می‌کرد و برمی‌گشت. تا به حرم می‌رسید، یک زیارت جامعه می‌خواند و نماز زیارت را به جا می‌آورد و بعد رو به ضریح مطهّر می‌کرد و می‌گفت یا امام رضا، این‌ها ( زوّار) هر چه می‌خواهند من هم می‌خواهم، به من هم بده؛ اگر دنیا می‌خواهند، من هم دنیا می‌خواهم، اگر آخرت می‌خواهند، من هم آخرت می‌خواهم، اگر هر دو را می‌خواهند، من هم هر دو را می‌خواهم. بعد وداع می‌کرد و راهی راه‌آهن می‌شد و برمی‌گشت می‌آمد قم.

خودش اهل چائی خوردن نبود، امّا سماورشان هیچ گاه خاموش نمی‌شد و چای همیشه آماده بود و مدام از مضرّات چای و قند می‌گفت.

مرحوم آقای دهسرخی خیلی متواضع و محجوب بود. می‌گفت: یکی از آقایان از بنده سؤالی کرد، در پاسخ گفتم: نمی‌دانم. سائل گفت: پس این همه عمر در نجف چه کار می‌کردی؟ گفتم: در وادی‌السلام سر قبرها قرآن می‌خواندم. بعد می‌فرمود: پاسخم درست بود، چون والده‌ام در وادی‌السلام مدفون بودند، بر سر قبرِ آن مرحومه و بر سر قبرِ بعضی از بزرگان و اساتید قرآن می‌خواندم.

گاهی اوقات بعضی‌ها مسأله‌ای را سؤال می‌کردند که صلاح نمی‌دانست پاسخ بدهد؛ می‌فرمود: شما (سؤال‌کننده) مقلِدی یا مقلَد هستی؟ می‌گفت: من مقلِد هستم. می‌فرمود: برو از مقلَدت (مرجع تقلیدت) بپرس، چرا از من می‌پرسی؟

بعضاً هم که بنا به مصلحتی حاضر نمی‌شد پاسخ سؤال‌کننده را بدهد، تا چیزی از آن مرحوم می‌پرسیدند می‌گفت: من کتابفروشم، قیمت کتاب‌ها را خوب بلدم، هر کدامش را می‌خواهی بگو تا قیمتش را برایت بگویم.

غذا را با دست میل می‌کردند و قاشق به دست نمی‌گرفت و قبل از غذا خوردن و بعد از غذا خوردن دستانش را طبق آدابی که در کتب فقهی آمده می‌شست. در موقع کسالت و مریضی، قرص و حَبّ مصرف نمی‌کردند. به طبّ سنّتی [عمل کرده] و از گیاهان داروئی و جوشانده استفاده می‌فرمود. در موقع مریضی، چیزی (غذا) نمی‌خورد و می‌گفت: پرهیز کردن و غذا نخوردن بهترین درمان هست.

مرحوم آقای دهسرخی (رضوان الل‍ه علیه) زندگی خیلی ساده و زاهدانه‌ای داشت. اکثر اوقات مقروض بود. خودش می‌فرمود: تا چشم باز کردم بدهی داشتم، از یک قران یک تومان گرفته تا الآن که بالای چند هزار هست. تمام کتاب‌ها را با قرض به چاپ می‌رساندند. چاپ کردن کتاب مفتاح الکتب الأربعة داستانی دارد؛ با پیش‌فروش و قرض کردن اقدام به چاپش نمود.

سخت مخالف امتحان و برنامه‌های آموزشی امروزی بود. نظرشان این بود که طلبه‌ها با توجّه به استعدادی که دارند باید برنامه را خودشان تنظیم کنند و درس بخوانند‌؛ برای همهٔ طلّاب نمی‌شود یک برنامه ریخته شود و همه سر یک کلاس بروند و همه باهم امتحان بدهند. نظرشان این بود که در حوزه به همه جور طلبه نیاز هست؛ اگر همه علّامه و آیت‌الل‍ه بشوند، احدی برای تبلیغ به روستاها نمی‌رود. باید یک عدّه محقّق در حوزه باشند، یک عدّه فقط تدریس کنند، یک عدّه به تبلیغ بروند، یک عدّه منبری باشند و… .

با چه مشقّات و سختی‌هائی به نجف اشرف رفته بودند و مستقر شده بودند؛ [شرحش] طولانی هست.

@cheraghe_motaleeh

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله