راجع به مطلب آن شب بعضى از آقایان از رفقا فرمودند كه یك قدرى مشكل بود و دلم مىخواهد كه او تكرار بشود، فرمودند این یك قدرى مشكل است وشاید از افق استعدادها خارج باشد و شاید هم صحیح است، همین طور است، خوب مطالبى كه سابقه ندارد قدرى مشكل است، و این را بنده لازم دانستم كه باز خدمتتان تكرار كنم، بعضى از آقایان هم شاید تشریف نداشتند.
و آن مطلب امشب این است: بسم الله الرحمن الرحیم، یك روایتى را آن شب ترجمه كردیم، أول ما خلق الله الماء و خلق جمیع الاشیاء منه.
عرض كردم روایات در أول ما خلق الله متعدد است، و باید همهى اینها را با هم جمع كرد، شخص فقیه معنایش این است، این روایاتى كه اختلاف دارد مىداند، به لسان ائمّه آشناست، مىداند كه نظر در اینجا چیست؟ در آنجا چیست؟
یك روایت این است: أول ما خلق الله الماء و خلق جمیع الاشیاء منه.
بعضى از روایات هم دارد ـشاید روایات متعدد در كافى و سایر كتب شیعه_ أول ما خلق الله العقل، دنبالهاش هم خیلى است.
بعضى از روایات دارد أول ما خلق الله نور نبیك یا جابر.
این أول ما خلق الله نور نبیك یا جابر را انشاء الله یك شب مستقلا در این باب اگر زنده ماندیم، موفق شدیم، خدمتتان عرض مىكنم.
این روایات را باید جمع كرد، فعلا این روایتى كه محل شاهد بود آن شب خوانده بودیم باید تكرار شود و خوب آمادگى لازم است، متوجه آدم باشد.
این مائى كه در اینجا هست طبق روایات عدیدهاى، مراد از این «ماء» آن مایهى اولیهى عالم آفرینش است، مایه، مادّة الموادّ كائنات است، از او تعبیر به «ماء» شده؛ چون تعبیر دیگرى عربى ندارد. ما كه مىگوییم «ماء» خیال مىكنیم همین آب دریاست یا آب نهر است.
آن ماده به واسطهى آن سعهاى كه دارد، لطافتى كه دارد از آن تعبیر به «ماء» شده، چون آب نسبت به خاك لطیف است.
خداوند تبارك و تعالى به قدرت كاملهى خودش اول چیزى كه در عالم آفرینش آفریده همان مایهى اولیه است، آن ابداع است، معناى ابداع هم این است، یعنى لا من شیئ، یعنى او را خداوند لا من شیء آفریده، یعنى او را از چیز دیگرى درست نكرده، مثل كوزه نیست كه از گل درست كنى، -از باب مثال- قبل از او مخلوق دیگرى نبوده كه تا این را از او درست كند؛ یعنى یك مخلوقى كه باز او ماده این باشد نبوده كه از او این را درست كند، از خاك و گل، كوزه درست كند، این طور نبوده است، این ابداع است، اختراع است. خوب آن مایهى اولیه به قدرت كاملهى الهیه به قدرت لایتناهى آفریده شده لا من شیئ، این یكى.
یكى هم لا علی مثال؛ یعنى یك چیز دیگرى كه این شبیه باشد به او، كه این را از روى او درست كند، نظیر او، اگر چه او ماده این نباشد، یك مرتبه مىگوییم این را از یك چیزى درست مىكنند، یك مرتبه از چیزى درست نمىكنند، یك چیز دیگرى مىبینیم این را هم نظیر آن درست مىكنیم، همچنین چیزى هم نبوده است، چیزى نبوده خوب، لا من شیء و لا علی مثال؛ یعنى مثلى نداشته كه این را به شكل او درست كند.
آن وقت سعه این مایهى اولیه، مادة المواد عالم آفرینش را به جز خود ذات مقدس حق شاید كسى نداند، حالا نه، شاید هم تحمیل فرموده باشد علمش را بر خاتم انبیاء، همین طور هم هست.
این مایه به قدرى سعه دارد، به قدرى سعه دارد كه عقول بشر محال است كه به مبدأ و منتهایش پى ببرد، این قدر عظمت دارد، حالا یك ما تعبیرى بیشتر نمىتوانیم بكنیم، سعهى این مایه، عظمت این ماده به قدرى است كه عقول بشر به مبدأ و منتهاى آن نخواهد رسید.
أضاء بنوره كل ظلمة و أظلم بظلمته كل نور، این ظلمانى است، تاریك است، نه این كه خودش تاریك است، تاریك است براى عقول بشر! عقل بشر مثل یك چراغى است كه تا یك فرسخ را مىبیند روشن مىكند، اما به یك جایى مىرسد كه خاموش مىشود، این عقل مثل چراغ هزار شمعى باشد، ده هزار شمعى، هرچه مىگویید، بالاخره روشنى این تا یك حدى است، به منتهاى این ماده نمىرسد، كل نور، تمام انوار عقول تاریك است آنجا، آن ظلمت است براى عقول؛ یعنى تاریك است براى مردم، نه این كه خودش تاریك باشد، تاریكى آنجا معنا ندارد، خداوند تبارك و تعالى علم دارد به او، خودش آفریده، علم هم دارد، تاریك نیست، براى ما تاریك است.
این یك چینن مایهاى است، از این مایه تعبیر مىشود به «خزینة الله»، خداوند تبارك و تعالى خزینهاى را اول مىآفریند و از آن خزینه عوالمى را خلق مىكند، این مایه یك مایهاى است كه استعداد دارد از براى آفریدن نظامهاى غیر متناهى، اینها همه لفظ است كه ما مىگوییم، این نظم موجود؛ یعنى این عوالمى كه الآن خدا آفریده كه یك قدرى اشاره مىكنیم انشاء الله، این عوالمىكه الآن آفریده شده، عظمت آن را خدا مىداند چیست!
غیر از این نظام موجود، عوالم دیگرى را هم ـبه یك معنا لایتناهى مىتواند قادر است از همان مایه خلق كند.
خداوند این را كه خلق مىكند از خودش كه چیزى نمىدهد، سنخیت ندارد.
او خودش چیزى را مىآفریند بعد از آفریدن او از او باز خلق مىكند، آن وقت روى اسباب و مسببات مىآفریند، آنگاه آن مایه را یك مقدارى در آن به قدرت كامله خویش تغییراتى مىدهد، او را منقلبش مىكند به یك موجودى، از آنجا موجود دیگر، تا مىآورد، مىآورد، مىآورد به كرهى خاك مىرساند مثلا، اینها همه از اوست، تا مىرساند به دریاها، كوهها، و… كیفیت خلقت را نمىخواهیم بحث كنیم، او خیلى طولانى مىشود.
ممكن است كه این ماده را هى تغییر بدهد و بدهد و بدهد تا برساند به این عالم كثیف، این عالم كثیف است.
لكن عالم آخرت هم كه از همان ماده است لطیف است، سنخ او با اینجا خیلى فرق دارد، این تركیبات وقتى بهم بخورد، جنت و نار و بعد… این عالم بهم مىخورد دیگر، تغییر و تبدیل پیدا مىكند، آن وقت این عالم لطیف مىشود، طور دیگر مىشود، آن وقت جنت و نار و چطور و فلان آنجا هست، هست الآن هم، الآن هم مخلوق است.
دیگر كیفیت خلقت را ما درست نمىدانیم، عرش و كرسى و لوح و قلم و بهشت و جهنم و دنیا و آخرت و عالم غیب و شهادت به چه كیفیت است؟ یا نمىدانیم، یا هم یك مقدارى از آن را هم اگر بدانیم فعلا جاى بحث آن نیست!
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”