حاج رضا حیدری:
«دختر مرحوم شیخ باقر نجمآبادی دو ساعت مانده به افطار نزد پدرش آمد و گفت: آقاجان، برای افطار هیچ چیز نداریم. مرحوم حاج شیخ گفت:
پدرجان، هنوز دو ساعت به افطار مانده و خدا بزرگ است!»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص۱۰۳)
حاج رضا حیدری:
«دختر مرحوم شیخ باقر نجمآبادی دو ساعت مانده به افطار نزد پدرش آمد و گفت: آقاجان، برای افطار هیچ چیز نداریم. مرحوم حاج شیخ گفت:
پدرجان، هنوز دو ساعت به افطار مانده و خدا بزرگ است!»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص۱۰۳)