«شیخ با آن همه وجوهات زیاد، که از چهل میلیون شیعهٔ روی زمین نزدش میآوردند، معذلک مانند یک فقیر گذران میکرد و حتّی اموالی که به عنوان تحف و هدایا خدمتش داده میشد آنها را بین طلّاب و مستمندان قسمت مینمود و مقداری از آن را هم برای آزاد نمودن زوّاری که در راه مشهد اسیر ترکمان میشدند ارسال میداشت!»
(زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۱۱۰)
«شیخ دستگیری به فقرا و مستمندان را از وظایف حتمیّهٔ خود میدانست، و از ایّام کودکی این شیوۀ خداپسندانه را داشته، و از اشخاص موثّقی متواتراً رسیده که در بقعهٔ پیرمحمّد، واقع در محلّهٔ حیدرخانهٔ دزفول، فقیری عاجز بوده و شیخ هر شب شام خود را به آن فقیر میداد و خود با شکم گرسنه میخوابید و یا با اندک چیزی قناعت میکرد.»
(همان، ص۱۰٤)
«اغلب عطایای آن مرحوم در سِرّ بوده. کثیری از فقراء معاش معیّنی داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آنها میرسیده و هیچ نمیدانستند که از کجا است؟ در وقت سحر بر درِ خانهٔ فقراء میرفت با لباس بدل، و صورت خود را ستر میکرده و به مقدار حاجتِ آنها مرحمت میفرمود. چون شیخِ مرحوم از دنیا برفت، معلوم شد که آن مردی که بر درب منازل مردم اوقات غیرمتعارفه میآمده آن مرحوم بود.»
(سیّد عبدالله ثقةالاِسلام؛ لؤلؤ الصدف در تاریخ نجف، ص۱۰٦)
«یکی از علماء فحول به جهت مؤلّف حکایت کرد؛ گفت: رفتم نزد آن مرحوم، عرض کردم: فلان سیّد که از طایفهٔ نجبا و فضلا[ی] عصر است بسیار مضطر شده و عیال او در حال وضع حمل است، مرحمتی دربارهٔ او بفرمائید. شیخ فرمود: هیچ در نزد من نیست بهجز قدری وجه به جهت صوم و صلات. خوب است دو سال عبادت به جهت او بدهم. عرض کردم: فلانی آقازاده است، از ذو[ی]البیوت است، چنین کارها نکرده، و علاوه محصّل است و منافات با کار او دارد. شیخ تأمّل نموده و فرمود: پس من دو سال عبادت خودم به جا میآورم از جهت صاحب وجه، و هشت تومان اجرت آن را به جهت آن سیّد ببرید. و چنان نمود.
▫️ و این عمل از او صادر شد در زمانی که تدریس داشته و جواب استفتاء مردم را میداده و نماز جماعت میفرموده و عیادت مَرضیٰ و رفتوآمد با مردم و مطالعه و تشییع جنائز و رفتن بر درِ خانهٔ فقرا و عبادات شخصيّهٔ خود و ضبط مال فقرا و ایصالش به آنها و اصلاح مفاسد عامّه و غیرہ و غیره و غیره را داشته.
(همان، ص۱۰۷)
«با آنکه این مقدار وجوه از اطراف عالم به خدمتش میآمد، معذلك چون از دنیا رفت ورثهٔ ايشان قادر بر اقامهٔ مجلس عزایش نشدند [و یکی از خیّرین متقبّلِ آن شد]. بلکه تمام ترکهٔ ایشان را به حساب آوردند هفده قران شد!»
(همان، ص۱۰۸)