آیت الله غروی اصفهانی:
شاهباز طمعم باز عندلیب شیدا شد
یا که طوطی نطقم طوطی شکرخا شد
رفرف خیالم رفت تا مقام او ادنی
یا براق عقلم را جا بعرش اعلی شد
مشتری شدم از جان مدح زهره روئیرا
منشی عطارد را خامه عنبر آسا شد
گوهری نمایان شد از خزانۀ غیبی
وز کتاب لاریبی آیه ای هویدا شد
از معانی بکرم زال چرخ شد واله
حسن دختر فکرم باز در تجلی شد
یکه تاز فکرت را باز شد دو ته زانو
تا بمحدت بانو همچو چرخ پویا شد
در حریم آن خاتون ره نیابد افلاطون
اسم اعظم مکنون رسم آن مسمی شد
اوست بانوی مطلق در حرمسرای حق
بزم غیب را رونق آن جمال زیبا شد
برج عصمت کبری دخت زهرۀ زهرا
کو بغرۀ غراء مهر عالم آرا شد
از فصاحت گفتار و ز ملاحت رفتار
سرّ حیدر کرّار در وی آشکارا شد
گلشن امامت را گلبن کرامت بود
باغ استقامت را رشک شاخ طوبی شد
طور علم ربانی طور حکم سبحانی
با کمال انسانی در جمال حورا شد
عقل بندۀ کویش، عشق زندۀ بویش
وامق مه رویش صد هزار عذرا شد
عرش فرش درگاهش پیش کرسی جاهش
در پناه هرگاهش کل ما سوی الله شد
آسمان زمین بوسش ماه شمع فانوسش
پرده دار ناموسش ساره بود و حوا شد
کعبه الامانی بود رکنها الیمانی بود
مستجار جانی بود لیک اسیر اعدا شد
شد بر اشتر عریان با دلی ز غم بریان
مهد عصمتش گریان ز انقلاب دنیا شد
حکم بر منایا داشت مرکز بلایا گشت
قبله البرایا بود کعبه الرزایا شد
در سرادق عصمت در حجاب عزت بود
بی حجاب و بی خرگه کوه و دشت پیما شد
شد عقیلۀ عالم رهسپار شام غم
چشم چشمۀ زمزم خونفشان به بطحا شد
یکه شاهد وحدت دخت خسرو اسلام
شمع محفل جمعی بدتر از نصاریٰ شد
@hafeziyan
آنکه آستانش بود رشک جنه المأوی
همچو گنج شایانش در خرابه مأوی شد