حضرت بقیة الله به طور عموم نواب عامش را معین فرموده، اما نفرموده در چه زمان كیست؟ در چه زمان كیست؟ اسم نبرده، لكن او امام است، معناى امام هم این است كه علم ما كان و ما یكون و ما هو كائن پیش او هست، اوعیه مشیة الله است، علمى كه خدا به اینها مرحمت كرده از همه چیز اطلاع دارند.
حالا شما سعى كنید كه خودتان را یكى از آنها قرار دهید، حالا به حسب درجات هر كسى به قدر خودش، شخصى در یك عصر معینى، آن كسى را كه بخواهد نایب خودش قرار بدهد به او توجه هم دارد، و الطاف باطنى، عنایتهاى خاص، توجههاى خاص هم به آن شخص دارد امام زمان.
الآن ببنید كدام یك از ماها مورد توجه حضرت بقیة الله هستیم و كدام نیستیم، خودمان كه نمىدانیم اما او مىداند، مىداند توى این صد نفر، هفتاد هشتاد نفر طلبهاى كه الآن در اینجا هست كدام یكى قابل است و كدام یكى قابل نیست، كدام یكى درس خوان است كدام نیست، كى بازیگوش است كى بازیگوش نیست، كى هواپرست است كى نیست، تمام اینها را مىداند.
به حسب باطن، نور ولایت، نور امام در قلوب مؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار است، و او توجه دارد و مىداند، تو اطاق هر چه خیالات، خیالات باطنى، افكار، حركات، سكنات، تمام مورد توجه است، نه این كه خدا تنها مىداند، در آن هفتم خانه هم اگر هر خیالاتى باشد و وساوسى داشته باشى همه را مطلع است.
حالا ببین «تا كه را خواهد و میلش به كه باشد».
آن وقت یك كارى بكنید كه انشاء الله، براى تشویقتان عرض مىكنم، زحمت بكشید،یك كارى بكنید كه به این مرتبه برسید، لا اقل به آن درجات بالا بالا هم نباشد، خوب درجات مختلف است، به یك مقامى خودتان را برسانید، كه اقلا صدق بكند در عالم واقع، در باطن كه شما وقتى حرف مىزنید لسان امام زمان بشوید.
یك كارى بكنید انشاء الله تبارك و تعالى از خدا بخواهید، همت بكنید، تمام جهات را جمع آورى بكنید، این هواهاى نفس، این بازیگوشیها، دیشب هواى نفس را برایتان معنا كردم، هواى نفس طلبه چیست؟ بازیگوشى است، دور هم جمع بشوید وقت هم را بگیرید، این هواى نفس است؛ یعنى نفس به این مایل است، هواى نفس معنایش همهاش معصیت كه نیست، -اگر معصیت باشد آن حسابش پاك است، او هیچ قابلیت ندارد.-
این آدم هم قابلیت ندارد براى ترقى دیگر، براى چى؟ براى این كه «انارة العقل مكسوف بطوع هوى» دیشب این شعر صمدیه را خواندیم دیگر، اناره یعنى روشنى دادن عقل، عقل روشنى مىدهد به آدم، نور است، عقل مثل یك چراغى است كه روشن مىكند براى آدم جلوى پایش را، نمىگذارد به چاله بیفتى، مثل نورهم یسعی بین أیدیهم مهلكات و منجیات انسان را تشخیص مىدهد، چراغ است.
اما اگر هواپرستى كردى، اگر دنبال هواهاى نفس رفتى، هر چه دلم خواست كردم، این اصلا اثر وضعى دارد، جلوى آن روشنى دادن، جلوى نور عقل را خواهد گرفت، دیگر نمىتوانى توى این فكر بیفتى كه مهلك من جیست، منجى من چیست؟ وظیفهى من چیست؟ اصلا هیچ، گیچ مىشود آدم، هیچ نمىفهمد كه باید چكار بكند.
فقط بله، «صرفیین چنین مىكنند ما هم چنین مىكنیم» چرا، یك درسى برویم و یك مطالعه سرسرى بكینم و… مىشود، اما درست نمىفهمد چكار مىكند، گیج است، چرا؟ براى این كه این بازیگوشى كرده، هواهاى دیگر داشته، آن هواى نفس جلوى اناره عقل را مىگیرد،
حواستان را جمع كنید، متوجه باشید براى چى آمدهاید، كجا مىخواهید بروید، مقصد چیست؟ مقصد را آن شب عرض كردم، مقصد ما و شما كه مدرسه آمدهایم این را باید متوجه بشویم دیگر، خوب ابتداء كه آدم بچه سال متوجه نیست باید توجهش بدهند.
مقصد این است كه ما آمدهایم هدف ما این است كه خداوند تبارك و تعالى به ما توفیق بدهد، مورد توجه حضرت بقیة الله باشیم، خدا به امام زمان اذن بدهد كه به ما توجه كند به اذن خدا، خداوند تبارك و تعالى اجازه مرحمت كند و مورد توجه حضرت بقیة الله باشیم كه توفیق پیدا كینم درس بخوانیم، هم دینمان را حفظ كنیم، هم تحصیل علم كنیم كه یك قطرهاى از دریاى علم آل محمد انشاء الله به ما عطا شود.
آن وقت آن حرفهایى كه مىزنیم، حرف كه مىزنیم لسان ما بشود لسان امام زمان، اگر كسى دست ما را ببوسد براى خدا، كأنه دست امام زمان را… ثواب براى او هم این طور باشد، این طور بشویم، باید این طور شد.
اگر كسى آن وقت در خانهى ما نگاه كند كأنه به در خانه… ثواب دارد دیگر، مگر ندارد؟ نظر كردن به در خانه عالم چطور است؟ اگر عالمى از یك آبادى رد بشود، اینها را ندیدهاید؟ خوب شما كه روایتش را بلدید، خدا اهل آن محل را… از قبرستانى رد بشود مىآمرزد.
اینطور باید بشوید! نه این كه چهار كلمه، كان بوده است، و یكون مىباشد، و چهار كلمه لقلقهى زبان آدم درس بخواند و بعد معلوم نیست چكار مىكند؟
این طور آدم درس نخواند بهتر است كه عامى صرف باشد، هیچى، این غیر از این است كه آدم درس بخواند نمىفهمد براى چیست؟ تقوا نداشته باشد، جهات دیگرش نباشد، كه ضررش بیشتر از منفعتش باشد، هم خودش را هلاك كند هم دیگران را گمراه كند.
پس مقصود این است، غرض از صحبت امشب این شد كه ما باید انشاء الله سعى كنیم كه مورد توجه حضرت بقیة الله قرار بگیریم، بلكه یك مقدارى، یك قطرهاى از آن علمشان به ما عنایت كنند!
“اسخنان مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی در جمع طلاب مدرسه علمیه فاروج به با پای پیاده به مشهد آمده بودند”