سيدها! صبح دمید!

مرحوم حاج سید محمد علی میلانی در کتاب خاطرات خود می‌نویسد:

دو سال از رحلت پدرم آیت‌الله میلانی گذشته بود که توفیق زیارت اعتاب عالیات نصیبم گردید. در نجف اشرف، آیت‌الله خویی و آقازاده‌شان آقا سید جمال از این جانب دیدن فرمودند.

ضمن گفتگو آیت‌الله خویی فرمودند: «زمانی که آقای میلانی با والده‌ی شما ازدواج کردند گاهی شب‌ها آن مخدره در خانه تنها بودند و  می‌ترسیدند؛ ما بعد از بحث استادمان آقای نایینی هر کدام درس ایشان را برای جمعی تقریر می‌کردیم.

مباحثه‌ی بین الاثنین نیز داشتیم، می‌آمدیم در خانه‌ای که والده‌ی شما آن جا بودند و برای آن که مزاحم نباشیم و مانع استراحتشان نگردیم داخل نمی‌شدیم؛ در کوچه می‌نشستیم و سرگرم مباحثه می‌شدیم که والده‌ی شما دلگرم باشند و احساس تنهایی و ترس نکنند.

بعضی از شب‌ها بحث ما تا صبح طول می‌کشید! گاهی شبگردها به ما می‌رسیدند و می گفتند: یا ساده طَلَعَ الصبح (سيدها! صبح دمید) آنگاه بر می‌خاستیم و آماده‌ی نماز صبح می‌شدیم.»

https://eitaa.com/joinchat/

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا