روایتى باز اینجا به نظر رسید نسبت به همین صحبت خودمان، لا نور كنور الیقین و لا یقین كاستصغارك الدنیا،
هیچ نورى مثل نور معرفت و یقین نیست، علم باید پیدا بكنى، آن علمى كه وارد قلب مىشود، یقین، علم، معرفت، ایمان، این خودش نور است روشن مىكند براى آدم، یسعی نورهم بین ایدیهم ،لا نور كنور الیقینو لا یقین كاستصغارك الدنیا .
حالا اثر و علامت یقین چیست؟ این است كه دنیا به نظر كوچك بیاید، هر وقت دیدى دنیا ارزش ندارد بدان یقینت درست است، اما اگر نه أحبك لذاتك، اگر دید نه دنیا خیلى ارزش دارد، دنبالش چهار اسبه مىدود، حلال و حرام و غیر ذلك، این بداند كه یقین خبرى نیست.
ببینید اینها فرمایشات ائمّه است، علامت یقین این است كه دنیا به نظرت كوچك بیاید، تمام اینها را این طور خداوند خلق كرده آدم را براى امتحان، یكى باید كاسبى كند، یكى زراعت كند، یكى چطور، همه باید امتحان بشویم.
خداوند تبارك و تعالى براى امتحان، انسان را اجوف خلق كرده و محتاج به یكدیگر كرده، لباس لازم، خانه لازم، مسكن لازم، خوراك لازم، چى لازم، چى لازم، و این طبقات مختلف هر كدام یك رشتهاى را هم خدا مأمور كرده باید انجام بدهند، یكى باید زراعتكارى كند، یكى باید كفاشى، یكى نانوایى، یكى چى، یكى چى، همه را به هم محتاج كرده تا امتحان كند كه با هم چطور رفتار مىكنیم، خیانت به یكدگر مىكنیم یا نمىكنیم؟ چه مىكنیم یا نمىكنیم؟ دروغ مىگوییم یا نمىگوییم؟ و الا ممكن بود خداوند طورى خلق كند كه هیچ احتیاجى به این حرفها نباشد، خوب، دار امتحان است دیگر! پس لا نور كنور الیقین و لا یقین كاستصغارك الدنیا.
…
فرق بین عاقل و غیر عاقل این است كه شخص عاقل چیزى كه زوال دارد و فنا دارد، مثل دنیا و شئون دنیا، به آن دل نمىبندد، دنیا حقیر است براى او، و لا یقین كاستصغارك الدنیا.