ابراهیم جوينی، عالم سنی قرن هفتم از ابنعباس چنین روایت میکند:
روزی رسول خدا صلّىاللهعليهوآله نشسته بودند که امام مجتبی علیهالسلام بر ایشان وارد شد؛ ديدگان پيامبر كه بر او افتاد، اشک آلود شد؛ سپس امام حسين علیهالسلام بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريستند؛ در پی آن دو، حضرت زهرا و امیرالمؤمنین عليهماالسلام بر پيامبر وارد شدند، اشک پيامبر با ديدن آن دو نيز جارى شد…
وقتی از رسول خدا علّت گريه بر فاطمه سلاماللهعلیها پرسيده شد، حضرت فرمودند:
«زمانی كه فاطمه را ديدم، به ياد وقایعی افتادم كه پس از من براى او رخ خواهد داد؛ گويا مىبينم ذلّت وارد خانهاش شده، حرمتش هتک گردیده، حقّش غصب شده، از ارث خود محروم گشته، پهلوی او شكسته و فرزندی را كه در رَحِم دارد، سقط شده است؛
در حالی كه پيوسته فرياد میزند: “وا محمّداه!” ولى كسى جوابش نمیدهد؛ کمک میخواهد، اما كسى به فريادش نمىرسد… او اولین كسى است از خاندانم که به من ملحق میشود در حالی كه محزون، غصّهدار، غمگين، مورد غضب واقع شده و به قتل رسیده است.
و من در آن لحظه میگويم: خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده؛ كيفر ده آنكه حقّش را غصب كرده؛ خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ جاویدان كن آن ملعونی كه به پهلويش ضربه زده تا پسرش (محسن علیهالسلام) را سقط كرده است؛ و ملائک پروردگار آمين میگويند.»
فرائد السمطين (جوینی)، ج۲، ص۳۵
بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۴۳، ص۱۷۲