مطالب مسلّم در دنیا زیاد است، احادیث و آیات قرآنی از مسلمات است، تردیدی نیست، روزنامه نیست که یحتمل الصدق و الکذب باشد. فرمایشات انبیاء و خلفاء الهی همه اینها حقایق است، واقعیات است، همه اینها “لا رَیبَ فیهِ” است، تا شنیدی بگو چشم!
یک معنای “ریب” این است که اضطراب در نفس باشد.
دوم این که خود مطلب پا برجا نیست.
در اینجا لا رَیبَ فیهِ را به هر دو معنا میشود بیان کرد، یعنی در واقع فرمایشات انبیاء و خلفاء الله ریبی ندارد و شما هم تزلزلی نداشته باش و باید این را عمل کنی، اگر عمل نکردی، معلوم میشود در شما ریب بوده است.
کسی که از عظمت خدا بترسد و خائف شود، لازمه خوف: وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (النازعات:40) میباشد،
آن گاه وعده قطعی الهی: فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوی (النازعات:41) شامل حالش میشود.
ما نه معنای خوف را فهمیدیم که خوف چیست و نه معنای بهشت چه میباشد، چهار کلمه سیوطی خواندهایم و ترکیبش را هم خوب بلدیم و علم زبانیش را هم بلد هستیم، البته علم زبانی و علم قلبی نیز مطلب مهمی است.
مقصود این است که این مطلب برو بیا ندارد، خدا شاهد است!
ببینیم در دنیا به چه دل میبندیم، یک مقدار به خدای خودمان توجه کنیم، به وسائط بین خلق و خالق توجه کنیم، بلکه یک مطلب را به ما بفهماند و همهاش هواپرستی نباشد، صبح تا به شب اینجا خیز بزن آن جا برو، نمیفهمیم چکار میکنیم چیزی در یک عمر گیرمان نیاید.
بنده خودم یک عمر دویدم چیزی عایدم نشد، آخر انسان باید گمشدهاش را بشناسد، ما که نشناختهایم گمشدهمان چیست، گمشده انسان باید چه باشد؟! آیا سنگی است؟ ممکن است انسان یک عمر این جا بدود آن برود و همه اش پوچ باشد.
وقت احتضار میبیند تمام حرکاتش سفهائی بوده، پوچ بوده، معصیت بوده.
در آن جا چشمانش تیز میشود، عالم آخرت را میبیند که هم ا کنون باید با دست خالی برود.
فَبَصَرُكَ الْیوْمَ حَدید (ق:22)
آن وقت اول ناراحتی است، همان جا همین آدم حسرتی دارد که آتش جهنم شاید به گردش نرسد، عذاب دارد، اگر یکی چند روز قبل حکم اعدامش را بدهند، حالش چه طور است، تا کسی که ناگهانی از پشت سر تیری به او بزنند.
خلاصه نفس زیر بار زحمت نمیرود و همان کارهایی را که میل دارد انجام میدهد، مانند کسی که چشمش را بستهاند و دور چرخ آسیاب میچرخد، به خیال خودش فراسخی را طی کرده است، وقتی چشم را باز میکند میبیند سر جایش ایستاده است.
تا دوست که را خواهد و میلش به که باشد.
تا توجه به چه قلبی پیدا شود.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
چه شود ز راه وفا نظری به جانب ما کنی
که ز کیمیای نظر مس قلب تیره طلا کنی
ممکن است طلبهای به یک جلد کتاب دل بسته باشد و فرق بین رجال عالم هم در این است که هدف چه هدفی باشد.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی