گویند: ساده دلی از بیابانی عبور می کرد وقت نماز شد بدنش تمیز نبود لباسهایش هم کثیف بود هرچه گشت آبی پیدا نکرد که خود را بشوید
با همان حال ایستاد و دو رکعت نماز خواند بعد رو به آسمان کرد و با همان ساده دلیش گفت:
خدایا! اگر مَردی همین را قبول کن!
گفتند بعد از مرگش او را در خواب دیدند از احوالش پرسیدند
جواب داد همان دو رکعت نماز مرا نجات داد!