سال 1362 در مشهد مشغول بنایی بودم، آقای خرسندی بزرگ یکی از اهالی خیرآباد به نام آقای جوادی (که آن زمان سن و سالی نداشت) را نزد آقاجان آورد.
آقای جوادی تمام خانوادهاش در صحنه تصادف فوت کرده بودند و فقط همین پسر باقی مانده بود.
آقای خرسندی خطاب به آقاجان گفت: وجوهات ایشان مبلغ پانصد هزار تومان است، (که آن زمان مبلغ زیادی بود)شما قبول بفرمایید!
هر چه اصرار کرد ایشان قبول نکرد.
با این که خود من(محمود) جهت مخارج بنائی نیاز شدیدی به پول داشتم ولی ایشان این مبلغ سهم امام را رد کردند.
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی