جریان شهادت قاضي نور اللّه شوشتري!

قاضي نور الله شوشتری معاصر شيخ بهائي بود. و در هند به علت تأليف كتاب «إحقاق الحق» #شهيد شد.
واقعه چنانكه يكي از عالمان هند، شيخ علي حزين، معاصر علامه مجلسي نوشته است، اين چنين بوده است كه :
قاضي نور الله مذهب خود را پنهان مي‌داشت. او در مسائل فقهي بر طبق چهار مذهب اهل سنت مهارت داشت.
از اين رو اكبر شاه هندي و بسياري از مردم او را اهل سنت مي‌دانستند.
چون اكبر شاه مقام علمي و مراتب فضل و شايستگي وي را بدانست او را قاضي القضاة كرد.
سيد به اين شرط پذيرفت كه در موارد و مسائل بر طبق يكي از چهار مذهب، اما به إجتهاد خويش فتوي دهد و قضاوت كند. به اكبر شاه گفت: من داراي قوه إجتهادم، بنابراين به يك مذهب به خصوص مقيد نخواهم گشت، اما از چهار چوبه چهار مذهب بيرون نخواهم رفت.
اكبر شاه شرط او را پذيرفت. اين چنين بود. و چون امري پيش مي‌آمد، قاضي نور الله موضوع را بر طبق مذهب حق و فقاهت صحيح «فقه آل محمد» فيصله مي‌داد. و اگر در موردي بر او اعتراض مي‌كردند، نظر خويش را بر طبق يكي از مذاهب چهارگانه سني توجيه مي‌كرد.
قاضي نور الله روزگار خود را اينچنين مي‌گذرانيد، و در نهان به نوشتن كتابهاي خويش مي‌پرداخت.
تا اينكه اكبر شاه از دنيا رفت و پسر او جهانگير شاه به جاي پدر نشست. و سيد كار را بر همان روال پي مي گرفت.
روزي يكي از عالمان اهل سنت كه نزد جهانگير نيز مقرب بود، به هوشياري دريافت كه قاضي شيعي مذهب است.
نزد سلطان سعايت كرد. گفت او شيعي مذهب است و به هي چيك از چهار مذهب سني پايبند نيست،
و هرگاه فتوا دهد به نظر يكي از چهار مذهب كه در آن مورد با فتواي علماي شيعه موافق است فتوا مي‌دهد.
جهانگير نپذيرفت و گفت: به اين اندازه تشيع او ثابت نمي شود، زيرا او خود در آغاز پذيرفتن منصب قضاوت شرط كرده است كه به يكي به خصوص از چهار مذهب مقيد نباشد و در هر مورد، به هر كدام إجتهاد او اقتضا كرد عمل كند و فتوي دهد.
اين جا بود كه دشمنان وي به چاره انديشي افتادند تا تشيع او را ثابت كنند و حكم قتل او را از سلطان بگيرند.‌
سرانجام فردی را تطميع كردند و واداشتند تا نزد او رود، و به عنوان شاگرد خدمت او كند، تا به راز او پي برد و از تأليفات او آگاه گردد و عقيده او را بر ملا سازد.
آن كس رفت و روزگاري نزد قاضي ماند و إظهار شيعه بودن كرد، تا آنجا كه قاضي به او إطمينان يافت.
آن مرد كتاب «مجالس المؤمنين» قاضي را بديد و پس از اصرار بسيار، نسخه آن را بگرفت و از روي آن بنوشت. و آن نسخه را نزد آن عالمان جبار آورد. آنان همان كتاب را وسيله اثبات تشيع او ساختند. و به جهانگير شاه گفتند، او در اين كتاب چنين و چنان نوشته است. اكنون بايد بر او حد جاري گردد.
جهانگير گفت: كيفر او چيست ؟!
گفتند: بايد به فلان تعداد بر او تازيانه زنند.
گفت: خود دانيد.
آنگاه آن ستمگران بشتافتند و قاضي نور اللّه را زير تازيانه افكندند.
قاضي جان سپرد و شهيد گشت. رحمت خدا بر او باد.
شهادت او در أكبر آباد هند واقع شد. اكنون تربت پاك او مزار مردم است.

فوائد الرضوية ٫ جلد 2 ٫ صفحه 697
@eteghdate

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا