جریان گدای کور!

گدای کوری را دیدند که با نشاط خاصی گدایی می‌کند.

شخص بی‌کاری در صدد پیگیری برآمد و دنبالش را گرفت.

گدا پس از مدتی آن گدا کورکورانه به منزل برگشت، به کلبه خرابه‌ای وارد شد، بعد در را محکم بست و چند بار احتیاطا صدا کرد و عصایش را در فضا چرخاند که کسی نباشد.

در این بین آن شخص از شکافی اعمال گدا را زیر نظر داشت.

دید که گدا به طرف قسمتی از اتاق رفت و خاکها را قدری عقب زد، سپس دریچه‌ای باز شد، کوزه پر از اشرفی را بیرون آورد و روی سفره‌ای ریخت.

آن گاه با دستمال دانه دانه اشرفی را گردگیری کرد و سپس شمرد، وقتی خاطر جمع شد، آن گاه مشغول بازی کردن با اشرفی‌ها شد.

در این بین خطاب به اشرفی‌ها می‌گفت:

همه تو را دوست دارند، و لکن یکی تو را برای خریدن خانه می خواهد، دیگری تو را برای اموال تجارتی می خواهد و هکذا، اما من تو را به خاطر خودت می خو اهم، احبک لذاتک!

روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا