آسودهٔ خاک نجف ،فخرِ سلف ،ذُخرِ خلف!

بر بستهٔ صیدش یَلان ،صیدِ کمندش پر دلان
صد طغرل و صد ارسلان ،حکمش خریدار آمده

ناوَرد شارستان او ،هَیجا شکارستان او
میدان بهارستان او ،کز مهد جرّار آمده

ثُعبان شکار شیر زن ،شیر اوژنِ شمشیر زن
وزلامکان نخجیر زن ،اعجوبه کردار آمده

خصمش همه خصمِ دغا ،مصداقِ أمّا مَنْ طَغیٰ
در طبعِ او دشتِ وَغا ،چون بزمِ دلدار آمده

ذی أجنحه در دام او ،کرّوبیان خُدّام او
پیغمبران از جام او ،سرمستِ دیدار آمده

یک گامش از روی زمین ،تا بامِ چرخِ هفتمین
پیشش رهِ چرخِ برین ،چون کوچه بازار آمده

آسودهٔ خاک نجف ،فخرِ سلف ،ذُخرِ خلف
کش با صد انعام وتُحَف ،پیغامِ جبّار آمده

مولای من ،آقای من ،بر من ببین و رای من
مرطبع شور افزای من ،مطلع سیُم بار آمده

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا