خدا رحمت کند ارزانی را!

جناب آقای احمد وصالی، پسرعموی مادرم که در زمان گذشته از کارمندان عالی‌رتبهٔ شهرداری بود، مریض شد. روزهای پایانی عمرش، حدود سال ۱۳۷۰، در بیمارستان منتصریّه بستری بود. به دیدنش رفتم. همین‌طور که روی تخت خوابیده بود و حال خوشی هم نداشت و چند روز بعد هم مرحوم شد، دست مرا گرفت و گفت:

حاج مجتبی! یک‌وقتی در زمان گذشته در فصل زمستان، قصّاب‌ها شکایت کردند که گوشت کیلوئی ٥۲ ریال صرف نمی‌کند، چون در زمستان گوسفندها علف‌چر نیستند و از علوفهٔ آخور استفاده می‌کنند؛ شهرداری موافقت کند قیمت گوشت کیلوئی ٥٤ ریال شود.

ما در شهرداری جلسه گذاشتیم و شکایت صنف قصّاب را مطرح کردیم. نتیجهٔ جلسه این شد که نرخ همان ٥۲ ریال باشد، نرخ را عوض نمی‌کنیم، امّا اگر در فصل زمستان ٥٤ ریال فروختند، متعرّض نمی‌شویم و جریمه نمی‌کنیم، چون اگر نرخ گوشت را ٥٤ ریال کنیم، دیگر نمی‌توانیم به ٥۲ ریال برگردانیم.

گریه می‌کرد و این جریان را نقل می‌کرد، و می‌گفت: حاليا چگونه بی‌حساب و کتاب… .»

(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۲، ص٤۲۱ – ٤۲۲)

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا