مرد متدینی اهل استرآباد (گرگان) در بازار کاظمین علیهما السلام دكان بزازی داشت.
وی خدمت مرحوم شیخ انصاری رحمة الله علیه در نجف اشرف رسید و به ایشان گفت:
من مقلد شما هستم و حساب موجودی خودم را كرده ام كه اگر حج مشرف شوم فقط برای من خانه ودكان میماند ودیگر سرمایه برای كسب و کار ندارم.
مرحوم شیخ فرمودند: شما مستطیع هستید .
نامبرده به مسأله عمل و به حج رفت و پس از مراجعت و اتمام دید و بازدید خدمت شیخ رسید و كسب تكلیف نمود.
فرمودند دكان را آب پاشی و جاروب بكن و به امید خدا پشت پاچال بنشین ان شاء الله درست می شود.
وی چند روزی همین عمل را انجام داد،
كسبه اطراف که متوجه حال او شدند مقداری اجناس بزازی امانت و یا نسیه در اختیار او گذاشتند و چون كاسب درستی بود كم كم كارش رونق گرفت و درستی او در بازار پیچید.
بازار عمده بزازی آن زمان و واردات دست یهودیان در بغداد بود.
یك بنكدار یهودی قبل از دیگران خبر دارشد كه یك كشتی بزرگ متقال از هندوستان حمل شده و به نزدیك عراق رسیده و در این صورت متقال كه متری مثلا پنج فلس بوده با ورود كشتی سه فلس خواهد شد و كلی ضرر از متقال موجود خود می کند.
یهود زرنگ به نزد حاجی استرآبادی آمد و به او پیشنهاد كرد متقال هرچه دارد به چهار فلس بفروشد آن هم با نسیه طولانی.
حاجی كه معتقد به استخاره بود به حرم مطهر مشرف شده و نزد عالمی استخاره كرد خیلی خوب آمد.
به یهودی خبر داد كه میخرم و بلافاصله یهودی دستور حمل متقالها را به دكان حاجی داد دكان پر شد و اطاقهای خانه كه بزرگ هم بودند پر متقال شد.
چند روز بعد خبر در راه بودن كشتی متقال به گوش همه رسید و قیمت متقال به سه فلس رسید.
كسبه به سراغ حاجی می آمدند که ببینند او چه می کند، ولی او را آرام و خونسرد مشاهده می کردند.
اتفاقا یك هفته بعد كشتی غرق شد و صدای آن در بغداد پیچید و در آن زمان تا مجددا متقال از هندوستان خریده شود و با كشتی حمل گردد خیلی طول میكشید.
از این رو متقال شروع به ترقی كرد و در مدت كمی به ده فلس رسید و حاجی جزء ثروتمندان درجه یك شد و بازار بزرگ شهر کاظمین علیهما السلام را بنا نهاد و وقف آستانه مطهره كرد كه هنوز به بازار استر آبادی معروف میباشد
ش