انسان بد نیست گاهی قضیهای از خودش نقل کند برای رفقای خصوصی، چون نظری در بین نیست.
وقتی بنده از نجف برگشتم به قوچان، ده سال در قوچان بودم و با رفقا مشغول مباحثاتی بودیم.
روزی در مدرس مدرسه قوچان با عدهای از رفقا نشسته بودیم، شخصی از اهل علم دهات که از همدورههای ما در همین مدرسه بود، به عنوان احوال پرسی به دیدن بنده آمده بود.
وی رو کرد به طلبههایی که در آنجا بودند و گفت:
آیا میدانید این چه شخصی است که برای شما درس میگوید؟
کسی است که در همین مدرسه وقتی ما بودیم گاهی دور هم در صحن مدرسه جمع میشدیم و صحبت میکردیم و او هم حضور داشت، اگر اسم شخصی به میان میآمد ایشان به هر نحوی که شده بود خودش را خارج میساخت اگر چه به بهانه آفتابه برداشتن بود.
واقع مطلب هم همین طور بود. چون فرق است بین دانستن و عمل کردن، همه میدانیم غیبت حرام است، لکن در مقام عمل کار مشکلی است.
در آنجا خدا به بنده فهمانده بود که غیبت حرام است و باید ترک شود.
خیلی از تعارفات و رسوم اجتماعی که با هدف طلبه منافات دارد، باید کنار گذاشته شود.
آقاجان تا انسان از تمام لذائذ جوانی نگذرد به انسان چیزی نمیدهند!
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی