حالا امشب از باب مقدمه یك مقدارى براى این كه حواسمان جمع بشود یك جملهاى عرض بكنم، روایتى بخوانیم، آن روایت این است كه اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل رعایة لا عقل روایة، فإن رواة العلم كثیر و رعاته قلیل.
امام علیه السلام دستور مىفرماید كه اگر خبرى به شما رسید، حدیثى از احادیث ما، مطلبى از مطالب ما به شما رسید؟ بفهمید معناى آن خبر را، و فهمیدنش هم به عنوان عمل كردن باشد، عقل رعایة، چیز بفهمید، احادیث ما را یاد بگیرید، مطالبى كه از ما به شما در حلال و حرام و احكام دین و معارف و غیر ذلك گفته مىشود او را درست بفهمید، اما به عنوان عمل كردن و رعایت كردن بفهمید. به این قصد، نه به عنوان روایت كردن، كه براى مردم بگویى فقط و خودت عمل نكنى، این طور نباشد.
اعقلوا الخبر یعنى تعقل كنید، بفهمید خبر و حدیث ما را، إذا سمعتموه، وقتى شنیدید، عقل رعایة، فهمش فهم رعایتى باشد؛ یعنى براى عمل كردن و محافظت كردن بر این حدیث باشد ، لا عقل روایة، نه فهمیدن براى روایت براى دیگران باشد، علم زبانى! كه فقط یاد بگیرى براى این كه جاى دیگر مدیحه سرایى كنى مثلا، مسأله بیان كنى، مطلبى را بیان كنى براى دیگران، نه این طورى نباشد.
بعد مىفرماید: فإن رواة العلم كثیر و رعاته قلیل، راویان علم زیادند، خیلىها هستند مثلا مسأله بلدند، مطالب بلدند، براى دیگران صحبت مىكنند اما خودش… فإن رواة العلم كثیر و رعاته قلیل، لكن كسانى كه عمل مىكنند و رعایت مىكنند احادیث ما را و مطالب علوم ما را آنها كم هستند.
این است كه مىفرماید: اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل رعایة، طلب علم به عنوان عمل باشد، و لذا انسان باید محبت و علاقهى كامل داشته باشد تا خداوند تبارك و تعالى نور علم را در قلب او افاضه بفرماید، علمش زبانى نباشد.
گفتیم علم بر دو قسم است: یكى علم زبانى، به تعبیر روایات علیم اللسان، علمش فقط به زبان است، یكى دیگر هست كه آن نور علم وارد بر قلب او شده، استضائه كرده از نور علم و بر طبق آن عمل مىكند؛ یعنى علم مثل یك چراغى جلویش را روشن مىكند، راه را از چاه تشخیص مىدهد.
چنین علمى زیر بالش را مىگیرد، نمىگذارد هلاك شود، مهلكاتش را تشخیص مىدهد، اینجا چاه است اگر بیفتى هلاك مىشوى، آنجا راه است اگر از آنجا بروى نجات پیدا مىكنى، مهلكات و منجیات خودش را تشخیص مىدهد، این طور علم را ما بحث مىكنیم كه علم این طورى پیدا كنیم.
و أما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی دو جور است، یك وقت ترجمهاش را یاد مىگیرد كسى كه از خدا بترسد، از مقام پروردگار بترسد، از عظمت او بترسد و جلوگیرى كند نفس را از هواهاى نفسانى، نفس اماره را جلوگیرى كند بهشت جاى اوست، این را یاد گرفته، اما یاد گرفتنش علم زبانى است. اگر خوف خدا در قلب پیدا شد، این علم واقعى است.
به یك تقسیم علم به دو قسم تقسیم مىشود: یكى علم زبانى، یكى علم قلبى، علم زبانى آسان است، ملا شدن چه آسان؛ یعنى انسان مسائل دینش را یاد بگیرد، ملائى هر كسى به حسب خودش، آدم شدن چه مشكل! علم زبانى كارى ندارد، یك مقدارى آدم پاى مسأله بنشیند یا خودش تحصیل علم كند سوادى پیدا بكند چیزهایى یاد بگیرد، این خیلى مهم نیست، فقط یك قدرى زحمت لازم دارد.
اما عمل! اگر این علم وادار كرد انسان را بر عمل، العلم یهتف بالعمل، اگر این علم زیر بال انسان را گرفت و انسان را به چرخ عمل در آورد و وادار بر عمل كرد … كه الایمان مبثوث علی الجوارح، ایمان و علم پخش است بر اعضا و جوارح.
ایمان و علم امر قلبى است، آن نور علمى كه خداوند یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه آن نور در قلب كسى اگر بود، ایمان اگر كتابت شد در قلب كسى، قهرا او را وادار بر عمل مىكند.
لذا امام علیه السلام مىفرماید: الایمان مبثوث علی الجوارح، چشم ایمان دارد، دست ایمان دارد، پا ایمان دارد، زبان ایمان دارد، تمام اعضا و جوارح انسان داراى ایمان هستند، یعنى چه داراى ایمان هستند؟ با این كه ایمان مال قلب است، امر معنوى است، مال روح است؟ مقصود این است كه اثر ایمان پخش است بر اعضا و جوارح، آن ایمانى كه روح پیدا كرده، علم دارد، علم الهى، منجیات و مهلكات را فهمیده، آن علم اگر وارد روح شد قهرا روح وادار مىكند اعضا و جوارح را بر عمل.
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”