«مسموع شد: یکی از بابیّه (علیه و علی أمثاله الهاویة) در کلبید، که یکی از قراء یزد است، گذر میکند و چند نفر از اهل همان قریه در زیر درخت بیدی نشسته بودند. و این شخص بابی نزد ایشان میرود و حضرات میفهمند که این شخص بابی است.
میگویند: چرا تو به این طریقه رفته[ای]؟ میگوید: کراماتی و معجزاتی را از میرزا علیمحمّد خبیث [دیدهام.] مِنجملهٔ آنها میگوید: اشعار بسیار خوب میگویند. [یکی از آنها] سؤال میکند: اگر چیزی از شعرهایش نظر داری، بگو. این اشعار را میخواند که آن خبیث گفته:
مردم همه بر بادند
بر مذهب اجدادند
ماها همه آزادیم
بُشراً هله یا بُشریٰ!
شخصی از حضرات زیردرختیها بالبداهه در جوابش میگوید: من هم این کرامت را دارم و اینها [را] میخواند:
ما مردم کلبیدیم
در سایهٔ این بیدیم
بر مذهبتان ریدیم
بُشراً هله یا بُشریٰ!»
@cheraghe_motaleeh