آخرین وصایای شیخ انصاری!

«روزی در نجف اشرف از منزل خود بیرون آمدم به جهت درس. قرب خانه‌ای که منزل داشتم مقبرهٔ فاضل جواد ملّا کتاب بود که صاحب شرح بر روضه است و فرزند جلیل شیخ حسین نجف است. والد و ولد از اکابر علما و اعاظم فقها و از معاریف عباد و زهّاد نجف اشرف بودند، و من ایستادم بر در مُفَجَّره[؟] که رو به کوچه است که فاتحه بخوانم و بروم درس.

شیخی بود ابرقویی از مجاورین نجف در همسایگی ما بود. گمان کرد که من ایستادم معطّل سقّا هستم که آب بخرم. گفت: معطّل آب هستی؟ گفتم: نه، می‌خواهم فاتحه بخوانم و بروم درس. گفت: من یک واقعه دارم از این فاتحه خواندن. خوب است به جهت تو بگویم. و همراه من شد.

گفت: وقتی که مرحوم شيخ استاد، آية الل‍ه الباری، الشيخ مرتضى الأنصاری، مريض شد به همان مرضی که از او مرحوم شدند، ایشان را بردند در یکی از باغ‌های سهله به جهت تغییر آب‌وهوا، و من در مسجد کوفه بودم. دیدم همین سرکار میرزای رشتی که تو درسش می روی، آن وقت او را میرزا حبیب‌الل‍ه می‌گفتند، در سنّ شباب بود و بسیار جمیل و باوجاهت بود، آمد با آقا حسن طهرانی و حاجی میرزا ابوالقاسم (صاحب تقريرات) وارد مسجد شدند و هر یک دو رکعت نماز تحیّت مسجد خواندند و بیرون رفتند.

من فهمیدم عیادت شیخ می‌روند. من هم همراه آن‌ها رفتم تا رسیدیم در باغی که مرحوم شیخ آن‌ جا بودند. حضرات ایستادند. ملّا رحمت‌الل‍ه که مواظب خدمات شیخ بود رفت استیذان نماید. مرحوم شیخ در اوّل باغ زیر درخت انجیری رختخواب ایشان را انداخته [بودند]. [ملّا رحمت‌الل‍ه] مراجعت نمود با اذن دخول. حضرات تشریف بردند خدمت شیخ. من چون اوایل تحصیلم بود و در عِداد آن‌ها شمرده نمی‌شدم خود را مشمول اذن ندانسته، درِ باغ ایستادم. چون درِ باغ از آن نوع درهایی بود که خلال چوب‌های او فرجه بسیار داشت، من دیدم شیخ نشسته در رختخواب، تکیه داده، نماز جعفر طیّار را می‌خوانند.

بلی، عادت آن بزرگوار این بوده که نماز جعفر طیّار و زیارت عاشورا را ترک نمی‌کردند و در زهد و عبادت ضرب‌المثل بودند. حتّی آن‌که می‌گفتند: روزی شیخ کبیر، صاحب جواهر الکلام، در صحن مطهّر رسید به همین شیخ استاد (عطّر الل‍ه مضجعهما)، فرمود: شينوا هذه العبادات العوامّيه؟! كلَّ يومٍ كلَّ يوم تعمل عاشوراء، روح اشتغل! یعنی اشتغال به تحصیل از برای علما اهمّ است از بعض اعمال مستحبّه؛ به‌خصوص آن‌که مجاور مشاهد باشد و روزی چند دفعه به زیارت مشرّف شود.

بالجمله، گفت: شیخ توجّهی به جانب درب باغ فرمودند، دیدند من آن‌جا ایستاده‌ام؛ به ملّا رحمت‌الل‍ه فرمودند: کسی درِ باغ ایستاده، بگو داخل شود. من هم داخل شدم. آقا حسن یک طرف شیخ نشسته و حاجی میرزا ابوالقاسم طرف دیگر و حاجی میرزا حبیب‌الل‍ه پایین پای شیخ نشسته و شیخ پاى مبارك خود را در دامن حاجی میرزا حبیب‌الل‍ه گذاشتند و فرمودند: پای مرا بمال. من ملاحظه کردم، دیدم لحاف شیخ چیت کرباس بروجردی است، یک وصله هم دارد و دوشکِ او هم کرباس است و یک وصله هم او دارد و متّکای شیخ هم کرباس چیت بروجردی بود و حشو او لیف خرما بود.

خلاصه، شیخ به حضرات فرمودند: اشکال صلات حول کعبه را دفع نمودید؟ و محلّ درس شیخ آن وقت این مسأله بود. حضرات جواب می‌گفتند. من دیدم با این‌که اعرف تلامذهٔ شیخ به فهم و فضل آقا حسن طهرانی بود، عمده‌نظر شیخ به حاجی میرزا حبیب‌الل‍ه است!

بعد فرمودند به آن‌ها که: این طریق تحصیل نیست؛ وصیّت می‌کنم شما را که اوّلاً یک آشنایی با خدا پیدا کنید، و درست تحصیل نمایید و کار کنید، و به قبور علما که می‌رسید فاتحه‌ن خوانده نگذرید، فاتحه به جهت آن‌ها بخوانید و از ارواح آن‌ها استمداد کنید؛ به جهت توفیق و حصول علم خیلی نافع است.»

  نقل از آیةالل‍ه سیّد ابوالقاسم دهکردی

(منبر الوسیلة، ج۱، ص٥۲۸ – ٥۲۹)

@cheraghe_motaleeh

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا