اخلاص در توحید چهار مرحله دارد: توحید در ذات، توحید در عبادت و توحید در صفات و توحید در افعال.
در دو قسم اول بحث میشود.
خدا در ذات قدوس خود واحد و احد است، یعنی چه و غرض اصل مطلب در مقصود چیست؟
بسط مطلب این است که سنخ ذات قدوس حق، فوق همه مخلوقات است، “تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِه” اصلا با مخلوق سنخیت ندارد.
نه این که مخلوق از رشحات وجود خدا وجود گرفته است و وجود مخلوق از آن جا افاضه شده است.
و نه این که وجود اجمالی بود، به تفصیل در آمده است.
اصلا بین خالق و مخلوق سنخیت نیست تا چه برسد به این حرفهای کفرآمیز!
این مقدمه بود که سنخ ذات قدوس حق با مخلوق بینونت تام دارد و آن چه در تلو خلقت قرار گرفت و مخلوق شد با خالقش مباینت دارد، خدا به قدرت کامله خودش مخلوق را آفرید، نه این که از خودش چیزی را بیرون زد و مخلوق درست شد.
“اول ما خلق الله الماء و خلق جمیع الاشیاء منه.”[1]
این ماء، آب، عبارت است از ماده اولیه کائنات که مادة المواد است و خداوند این را به قدرت کامله خودش آفریده است.
این مایع، به حسب عقول نامتناهی است، اگر چه ابتدا دارد و ساخته شده است و با خالق سنخیت ندارد.
در عین حال این مایع قدیم است و از خیلی پیش آفریده شده است، اما ازلی نیست و ما نمیتوانیم مبدأ و منتهای این ماده را درک کنیم که از چه وقتی بوده.
این مایع، خزینة الله است.
همان طور که از این خاک خیلی چیزها به عمل میآید، از این مایع فوق العاده نیز تمام عوالم حس و شهادت و عوالم غیب آسمانها و دنیا و آخرت و بهشت و جهنم و همه نظامات عالم ساخته شده است.
و این مادة المواد به منزله مقبره تمام عوالم است، همان طوری که خاک مقبره نباتات و چیزهای دیگر میباشد، یعنی نباتات و مواد گوناگون در خاک پنهان و نهفته است، همچنین تمام عوالم در این مادة المواد مورد بحث پنهان و نهفته بوده است و بعدا عوالم از این مایع ساخته شده است و از مایع نیز میتوان نظامهای نامتناهی آفرید.
و این مایع هم سنخ با خدا نیست.
آن وقت این مایع نامتناهی به حسب عقول میباشد و اگر چه در نفس الامر متناهی میباشد، چون مخلوق است و لی عقل نمیتواند مبدأ و منتهایش را برسد.
و خود ذات قدوس حق با مخلوق مباینت صفتی دارد، نه عزلی.
یعنی خدا مانند مخلوقی که با مخلوق دیگر مباینت دارد، نیست. چون مباینت مخلوق با مخلوق دیگر، مباینت عزلی است، یعنی این مخلوق با او نیست و او هم با این نیست.
اما مباینت خدا صفتی است، یعنی همه جا با مخلوق میباشد، در عین حال که از مخلوق جداست.
خلاصه هر صفتی که در مخلوق میباشد باید از خدا سلب کرد، چون صفات مخلوق، صفات ضعف است.
مانند این که ما دارای طول و عرض و ارتفاع هستیم و این صفات باعث میشود که نیاز و احتیاج به فضایی که اشغالش کنیم، داشته باشیم، و این صفت احتیاج در خدا وجود ندارد.
مثلا من به شما نزدیک هستم، نزدیک بودن خدا مانند نزدیکی من به شما نیست و من از شما دورم، دوری خدا از مخلوق، مانند دوری من از شما نیست.
قَرِیبٌ فِی بُعْدِهِ بَعِیدٌ فِی قُرْبِه
پس ذات خداوند قدوس ذاتی است که واحد است یعنی در رتبه او دوئیت معنا ندارد.
این مطالب فهرستواری گفته شد.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی
[1]ـ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ شَیءٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هُوَ قَالَ الْمَاء وَ خَلَقَ الشَّیءَ الَّذِی جَمِیعُ الْأَشْیاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاءُ الَّذِی خَلَقَ الْأَشْیاءَ مِنْهُ فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَیءٍ إِلَی الْمَاءِ وَ لَمْ یجْعَلْ لِلْمَاءِ نَسَباً یضَافُ إِلَیهِ