مرحوم حاج آقا ابوالفضل زنجانی:
🔹 «وقتی به نجف رفتم، چند روزی درس مرحوم آقا ضیاء عراقی شرکت کردم و بعداً دیگر نرفتم. تحصیل در نجف مثل قم نیست که به هر درسی خواستید، بروید و بعد هم نروید. امکان داشت ترک درس به استاد برخورَد، (بهخصوص شخصی مثل حاج آقا ابوالفضل که آدم ممتازی بود. از نظر خانوادگی که از خانوادهٔ محترمی بود. پدرشان شخصیّتی سرشناس بود. خودشان [هم] شخصی باهوش، فهیم، فاضل و خیلی باوقار بود.)
🔸 حاج سیّد ابوالفضل گفت: روزی آقا ضیاء را دیدم. فرمود: شما را زیارت نمیکنیم! عرض کردم: حوزۀ علمیّهٔ نجف را یک گلستان پر از گل میدانم؛ اگر کسی وارد گلستانی شد و یک گلی را استشمام کرد، معنایش این نیست که بقیّه گل نیستند. همۀ آنها گل و معطّرند، ولی هر کسی یک گل برمیدارد!
🔹 مرحوم آقا ضیاء بعد از شنیدن حرفام فرمود: تنها حرف منصفانهای است که من تاکنون از یک شخص معمّم شنیدهام! و تا آخر هم درس ایشان نرفتم و هیچ وقت از ما مکدّر نشد.»
📚 (جرعهای از دریا، ج۲، ص٦٨٨ – ٦٨٩.
@cheraghe_motaleeh