نعل بندی!

با بعضی از رفقا در فصل انگور به یكی از روستاهای قوچان رفته بودیم.

یكی از آقایان اهل علم ( كه از نجف آمده بود) همراه ما بود.

رندی در آنجا حضور داشت آهسته گفت:

من می خو اهم امروز این آقا را از غذا بیندازم.

به دنبال این سخن حرکت کرد و بعد از چند لحظه چند نوع انگور که از باغ چیده بود آورد و به این آقا مرتبا تعارف می كرد و او هم می  خورد.

وقتی ظهر شد و غذا آوردند آن آقا هنور چند لقمه نخورده بود كه كنار نشست و اظهار كرد كه میلی به غذا ندارد!

روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا