نفی جبر و تفویض در افعال بشر

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيرا وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيرا(الأحزاب 45-46)

داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ ، پیغمبر اكرم را خدا فرستاده كه مردم را دعوت الى الله كند،

مردم! قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا ، نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید، چنین بكنید، چنان بكنید، مردم را دعوت الى الله كنى، موعظه كنى، حكمت!

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة(البقرة : 129)

حكمت تعلیم كنى، كتاب تعلیم كنى، قرآن را، مطالب قرآن را براى مردم بیان كنى.

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ ، به اذن پروردگار به اعانت پروردگار،

ما شما را كمك مى‌كنیم، اذن به معناى اعانت است، كمك است، اجازه است، ما به تو اجازه مى‌دهیم، كمكت مى‌كنیم، اعانت مى‌كنیم، نترس مردم را دعوت الى الله بكن، این معناى اذن است.

آن وقت این فعلِ دعوت، فعل خود پیغمبر است،

پیغمبر مى‌فرمود: قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا یا این كه خدا همین را هم به زبان خودش فرموده؟

فعل پیغمبر است دیگر، پیغمبر باید دعوت كند، این فعل، این كار كه دعوت الى الله باشد، فعل كیست؟

فعل پیغمبر اكرم است، تو بگو به مردم لا اله الا الله، تو مردم را هدایت كن، تو براى مردم قرآن معنا كن، تو مردم را…

این فعل، فعل پیغمبر است، اما باذن الله، اینها اوعیه مشیة الله هستند، بدون اذن و اجازه خدا نمى‌كنند كارى را، این است معناى باذن الله.

این مقدمه براى یك كلمه‌اى بود كه قبلا عرض كردم.

ببینید این دعوتى كه مى‌كند خاتم انبیاء، در این دعوت، مددِ خدا مى‌خواهد، استقلال ندارد،

{که بگوییم}  حالا خدا به او زبانى داده و قدرتى داده حالا خودش مستقلا كار كند،

نه این طور نیست. باذن الله، باید خدا اجازه بدهد، كمك هم بكند او را، اعانت كند.

حالا معناى اعانت این است كه افعالى انسان در خارج انجام مى‌دهد، این فعل فعل من است، من نماز مى‌خوانم، روزه مى‌گیرم، حج مى‌روم، كارهاى خوب و بد من مى‌كنم، این فعلها فعل خدا نیست،

ما جبرى نیستیم، اشاعره مى‌گویند لا خالق الا الله، خوب توجه كنید حواستان جمع باشد كه اشتباه نشود،

آنها مى‌گویند: لَا خَالِقَ‏ إِلَّا اللَّه‏ ما هم همین حرف را مى‌زنیم،

آن وقت آنها لَا خَالِقَ‏ إِلَّا اللَّه‏ را چطور معنا مى‌كنند؟ مى‌گویند در دنیا هیچ كسى چیزى را نمى‌تواند انجام بدهد، خلق كند حتى افعال عباد را.

بنده كه نماز مى‌خوانم این فعل، فعل من نیست، اگر بگویم من این كار را كردم، تو معلوم مى‌شود یك خالقى شدى، با این كه لَا خَالِقَ‏ إِلَّا اللَّه‏!

آنها جبرى هستند، مى‌گویند تمام افعال عباد هم مال خود خدا است،

نماز هم خودش مى‌خواند، روزه هم خودش مى‌گیرد، حج هم خودش مى‌كند، معاصى را هم به خدا نسبت مى‌دهند همه‌اش را، براى چى؟

به جهت این كه اگر بگویند من این آدم را كشتم، من این كار را كردم، پس معلوم مى‌شود تو هم یك خالقى هستى،

سَن بیر كشى مَن بیركشى!

پس معلوم مى‌شود تو هم یك كاره‌اى هستى بنده خدا!

تو هم آدم كشى، تو هم نماز خوانى، تو كى هستى؟

تو آلت دست خدا هستى، مثل تیشه مى‌مانى،

مى‌گویند این آتش هیزم را نمى‌سوزاند، خود خدا مى‌سوزاند.

نهایت خدا رسم قرار داده، رسمش این است كه همه وقت دلش نمى‌خواهد بسوزاند، وقتى آتشى پهلوى هیزم قرار مى‌گیرد آنجا خدا رأیش قرار مى‌گیرد كه بسوزاند، اگر هیزم دور باشد خدا بنا نیست بسوزاند.

بارك الله ملاست دیگر! درس خوانده، با سواد است!

آنها مى‌گویند: لَا خَالِقَ‏ إِلَّا اللَّه، اگر این فعل، فعل جناب عالى باشد، نماز را تو بخوانى، خوب این نماز یك چیزى است، خلق شده، درست شده دیگر، نمى‌گویند نماز خواند، آدم كشت؟

او مى‌گوید: خدا كشته است، اگر تو كشته باشى یعنى تو یك فعلى را خلق كردى، تو هم شدى یك خالق كوچكى، آنها این طور مى‌گویند، موحدند!! لا خالق الا الله!

مى‌گوید: انسان باید موحد باشد، توحید افعالى، مى‌گوید: همه افعال باید مال خدا باشد تو اگر یك فعلى داشته باشى پس تو هم در مقابل خدا یك كاره‌اى هستى دیگر، جبرى هستند.

آن وقت در زمان قدیم كه اهل اصفهان سنى بودند، غالبشان جبرى بودند، حالا كه الحمد لله همه شیعه هستند، معلوم است دیگر،

یك نفر شیعه‌اى بوده با یك سنى با هم مراوده داشته‌اند، این جبرى است، آن یكى هم اختیارى است، مذاق شیعه، فعل فعل من است، به اختیار من است، هر كدام هر چى با هم بحث مى‌كردند هیچ كدام قانع نمى‌شدند.

این یك روز دید كه آن رفیقش كه جبرى مسلك است، سنى است، آمده توى باغ این، رفته روى درخت، میوه مى‌خورد، این گفت: خوب جایى گیرش آوردم.

گفت: رفیق تو به اذن كى آمدى اینجا بالاى درخت؟ باغ مال ماست، كى از من اجازه گرفتى زرد آلو بخورى مثلا؟ این هم از بالاى درخت.

گفت: من بارها نگفتم خدا مى‌خورد من نمى‌خورم، فعل، فعل خود خداست، بارها به تو نگفته‌ام كه كار كار من نیست، خدا خودش… من آلت دست خدایم، خدا خودش ما را بالا آورده، خودش هم میوه مى‌خورد؟!

گفت: خیلى خوب الآن خدمتت مى‌رسم، این را كشید پایین، با یك ریسمانى محكم بست به تنه درخت، چوب را كشید به گرده‌ى این،

این هى داد مى‌زند نزن نزن!

گفت: حرف نزن من كه نمى‌زنم، خود خدا مى‌زند به من مربوط نیست، هر چى این داد مى‌زند، او مى‌گوید: نمى‌شود خدا خودش مى‌زند.

بعد گفت اگر توبه مى‌كنى، بگویى غلط مى‌كنم بعد از این از این حرفها بزنم، توبه‌اش داد و بعد… دیگر از آن مطلبش برگشت.

حالا این فعل فعل من است،  لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن‏1  

 كه این روایت متواتر است، ائمّه ما این طور فرموده‌اند، جبر نیست، این دروغ است، تفویض هم نیست، امر بین الامرین است،

این را به طور اجمال اشاره مى‌كنم.

مثال زدیم، ببینید الآن این دست من هیچى حس نداشته باشد، با این دست فشارش مى‌دهم، فشار كه دادم این قدرت پیدا مى‌كند، این حول و قوّه از طرف من است،

یك دفعه مى‌گویم بدون این كه فشارى از این باشد خود این دست قدرت دارد، این كه كفر و زندقه است، كه بگوییم مردم حول و قوّه مال خودشان است خدا نداده، او كه هیچى كارش خیلى خراب است.

قسم دوم هم این است كه مى‌گوییم: خداوند حول و قوّه عطا كرده، این فشار هست، وقتى كه فشار داد خود خدا كنار است، ساعتى كوك كرده بعد خود این كار مى‌كند، دیگر خدا منعزل است، این تفویض است و شرك است.

قسم سوم كه امر بین الامرین است،

این است كه ببینید الآن این فشار باید از اینجا باشد، فشار كه هست این الآن قدرت پیدا كرد، اختیار هم به او داده، این الآن به اختیار خودش مى‌تواند بزند مى‌تواند نزند، فعل، ترك، به اختیار خودش هست، اما این قوّه باید باشد، این قوّه همان طور كه از اول این فشار بود تا آخر هم باید باشد.

خدا كنار نرفته، خدا را از سلطنت معزول نكنید،

يَدُ اللَّهِ‏ مَغْلُولَة (مائده 64)  رفته حالا بالاى عرش استراحت كرده!! تمام عوالم را آفریده خسته شده رفته بالاى عرش نشسته!! ان الله على العرش استوى!

خوب اینهایى كه در خانه ائمّه نرفته‌اند این جور معنا مى‌كنند قرآن را دیگر،

این فشار را خدا داد، قوّه را داد بعد كوك كه كرد خودش رفته استراحت كرده، این چطور خدایى است؟!

پس این مملكت را واگذار به كس دیگر كرده، مدیر همه‌ى عالم امكان این است و خدا خودش هم رفته استراحت كرده، این تفویض است. آن غلاة مفوضه كه شنیده‌اید این است معنایش.

خوب آن وقت این مدد، این قوّه را خدا عنایت مى‌كند و همیشه باید باشد، مدد، مدد! همیشه این دست استمداد مى‌كند، اینها استمداد از ذات مقدس حق باید بكنند،

بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ‏ أَقُومُ‏ وَ أَقْعُد

 باید همیشه مدد بشود، خودش كنار نرفته، از سلطنت معزول نیست.

خوب حالا این نكته را مى‌خواستم عرض بكنم، باذنه را، خوب توجه كنید چه مى‌گویم: این فشار كه باید باشد و این فشار دائمى هم باید باشد، اگر دست برداشته شود این قدرت ندارد، خشك مى‌شود، این همیشه باید باشد.

خوب حالا این فعل، فعل اختیارى من است، اختیار هم به من داده، مى‌خواهم بزنم؛ -چون قدرت كه داده خشك كه نیست- مى‌خواهم بزنم مى‌خواهم نزنم، این فعل اختیارى من است،

اما این قوّه هست، قوّه خدا، حول و قوّه خدا هست،

بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ‏ أَقُومُ‏ وَ أَقْعُد

حالا این دو جور است.

یك مرتبه این قوّه را به من داده، این قوّه، الآن فشار هم هست، من اختیار مى‌كنم با این دست سیلى به صورت یتیم مى‌زنم، معصیت است.

اینجا فقط همانى كه هست همان قوّه هست و فشار هم هست، خدا جلوگیرى نمى‌كند، اگر بخواهد جلوگیرى مى‌كند نمى‌گذارد، اختیار خودش داده امتحانش مى‌كند.

اما در كار خیر -توجه كنید- نیت تو صحیح است، آدم خوبى هستى، خداوند مطلع بر نیات مردم است،

اگر تصمیم گرفتى كار خیرى بكنى علاوه بر آن فشارى كه داشت بیشتر فشار مى‌دهد، اعانت مى‌كند این معناى اعانت است

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين (الفاتحة : 5 )‏

این اعانت است، اعانت باز یك لطف زیادترى از اصل آن حول و قوّه است،

 این آدم خوب را خدا كمك مى‌كند این كمك است ها! كمك بالاتر از همان قدرتى است كه اول داده به او، الآن علاوه بر آن حول و قوّه‌اى كه مرحمت كرده ـ‌

-كه او را به همه داده، كافر، مؤمن قدرت دارد كه اعمالى را بجا آورد راجع به مؤمن كه كار خیرى مى‌خواهد بكند علاوه بر این كمكش هم مى‌كند –

یك قدرى دقیق است لكن یك مختصرى اشاره بشود عیب ندارد ببینید این علاوه بر آن، اعانت هم مى‌كند،

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين ، خدایا ما به تو استعانت مى‌جوییم، ما را كمك كن، توفیق بده! كمك و توفیق یك چیز علاوه‌اى است براى مؤمن.

آن وقت كارهاى خوب، روایت دارد:

أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ‏ مِنْكَ‏، وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي‏2

 اینها را باید فهمید، من به كارهاى خوبى كه تو مى‌كنى از خودت سزوارترم، براى این كه كمك كرده‌ام تو را، من اولى هستم.

و تو اولى هستى به سیئات خودت؛ براى این كه آنجا من اعانت نكرده‌ام خودت به اختیار خودت كرده‌اى، اینجا چون كمكى هم من دارم من اولى هستم.

بنا بر این نتیجه مى‌خواهیم بگیریم انبیاء و ائمّه و اوصیاى انبیاء و بزرگان دین اینها اگر كارهاى خیرى انجام بدهند، فعل اینها اسنادش به خدا اولى است، فعل، فعل این است ها، اما به خدا اسناد داده مى‌شود.

به جبرئیل امر مى‌كند به اذن خدا كوه طور را روى سر بنى اسرائیل گرفت، این فعل فعل جبرئیل است الآن، خدا به دست خودش نكرده، چون دار اسباب است، روى اسباب كار مى‌كند،

اینها عاملین لله هستند، آن وقت این فعل مال جبرئیل است، چون خدا به او كمك كرده، علاوه بر آن قدرتى كه داده، اعانت هم كرده، آن وقت فعل را به خودش نسبت داده،

و رفعنا فوقكم الطور، مى‌فرماید: ما كوه طور را روى سر شما بلند كردیم.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ (الأنفال : 17)

پیغمبر اكرم یك مشت ریگ برداشت، شاهت الوجوه، پراند،

این اعانت خداست، خدا كمك كرده، اینجا مى‌فرماید:

وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ، تو زمانى كه ریگ انداختى تو نكردى ما كردیم. تو نكردى؛ یعنى واقعا پیغمبر نكرد؟ ریگ را كى انداخت؟!

أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ‏ مِنْكَ‏، در واقع ما كردیم؛ چون كمكت كردیم، فعل اینها فعل خداست، اطاعت اینها اطاعت خداست، نتیجه بگیریم؛ چون او كمك مى‌كند، اعانت مى‌كند، انبیاى خودش را كمك مى‌كند.

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك‏ (المائدة : 67)

 از مردم نترس! ما كمكت مى‌كنیم، از این جهت است كه فعل آنها را به خودش نسبت مى‌دهد.

آن وقت این معجزاتى كه مال انبیاء است دو قسم است:

بعضیها را خود خدا مى‌كند، اینها دعا مى‌كردند،

بعضیها را هم خودشان انجام مى‌دادند، خودش مرده را زنده مى‌كند باذن الله، خودش عكس پرده را شیر مى‌كند، خودش مرد را تبدیل به زن مى‌كند.

اینها فعل خودشان است، اما چون به اعانت خداست، خدا به آنها قدرت داده، قدرت فوق العاده، كمكشان هم مى‌كند، این را هم خدا كرده،

اگر بگوییم: این معجزه را خدا كرده درست گفته‌ایم، اما فعل، فعل اینهاست، از اینها سلب نكنیم!

ما اشعرى كه نیستم كه تمسك به لا خالق الا الله بكنیم،

پس این افعال را، همه را، به خدا نسبت بدهیم، این چون كمك مى‌كند، اعانت مى‌كند، لذا

وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّه‏ (آل‏عمران : 49)

  باذن الله حضرت عیسى بن مریم مى‌فرماید: من مرده را زنده مى‌كنم به اذن خدا؛ یعنى به كمك خدا، به اعانت خدا، به اجازه خدا، نه به اراده‌ى خدا كه فعل فعل خود خداست.

اشعرى كه نیستیم ما! كه اینجا این مرده را خداوند زنده كرده به دست خودش؟

نه خیر، خداوند تبارك و تعالى اذن به اینها داده به این آقا، ولى الله است، قدرت به او داده، پیغمبر خداست، این مرده را زنده مى‌كند اما به اعانت خدا.

فعل، فعل پیغمبراست؛

چون ما قیاس به نفس مى‌كنیم ملتفت نمى‌شویم دیگر،

 ما ریش سفید خود را نمى‌توانیم سیاه كنیم، از این روزنه‌ى كوچك خودم در دستگاه آفرینش قضاوت مى‌كنم، سه چهار من گچ برداشته‌ام اینجا را بمال، اینجا خراب است، آنجا چنین است، آنجا چنین است.

متوجه باشید، حواستان جمع باشد، باید انسان چیز بفهمد، آیات را باید اهلش معنا كنند، باید روایات را اهلش معنا كنند. مطلب این طورى است.

بر محمد و آل محمد صلوات.

  • 1-بحار الأنوار ج‏5، ص: 12
  • 2-قرب الإسناد ص: 348
  • از بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا