اشعار

تو کریمی تو رحیمی!

ملکا ذکر تو گویم ، که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره ، که تو ام راهنمایی

بری از رنج و گدازی ، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی ، بری از چون ← ادامه

هم خجالت زده‎ام هم به شما دلگرمم!

السلام علیک ایها العزیز!

لطف اگر لطف تو شد دست گدا خوبتر است
سر این سفره زمین‎گیری ما خوبتر است
آخرِ، سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتراست
هم خجالت زده‎ام هم ← ادامه

در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟

السلام علیک‌ ایها المنصور

صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم ← ادامه

مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز!

السلام علیک یا بقیة الله

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
فقرا پیش کریمان که ← ادامه

منتظر یوسف زهرا!

السلام علیک یا صاحب الزمان

من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حلّ ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا