حکایت پهلوان فقیر شیخ حسن مطلق ! ش 1
مرحوم آقا نجفی قوچانی در یک روز جمعه تمام طلبهها را به نهار در باغ وکیل قوچان دعوت کرد.
[ظاهرا این رسم هر ساله ایشان بوده است.]
و نهار آن روز فتیر مسکه (یکی از غذاهای محبوب محلی) بود.
شیخ ← ادامه
مرحوم آقا نجفی قوچانی در یک روز جمعه تمام طلبهها را به نهار در باغ وکیل قوچان دعوت کرد.
[ظاهرا این رسم هر ساله ایشان بوده است.]
و نهار آن روز فتیر مسکه (یکی از غذاهای محبوب محلی) بود.
شیخ ← ادامه
در بغداد قاضی سنی بوده که برای تفریح و آب و هواخوری به یکی از قصرهای کنار شط دجله آمده بود،
روزی بالای قصر دید عدهای با الاغ و اسب و پیاده، یک عده زن و بچه و کوچک و ← ادامه
در بازار بغداد دکاندار سنیای، طوطیای را تربیت کرده بود که میگفت:
«ابوبکر خلیفة رسول الله».
شیعهای در مقابل او دکان داشت، ناراحت شد، طوطی دیگری تربیت کرد که بلافاصله بعد از سخن طوطی سنی میگفت:
فَلا صَدَّقَ وَ لا ← ادامه
مرحوم حاج شیخ:
طلبهای بود که مقید بود هر روز به حرم مشرف شود، آمار همه طلبهها را هم داشت که چه کسی هر روز روز به حرم مشرف میشود.ا
این طلبه که آمار همه از جمله آمار یکی ← ادامه
مرحوم حاج شیخ:
وقتی که طلبه با اخلاص و با ادب در درس حاضر بشود و در صدد تحصیل علم باشد، استاد چیزی از شاگردش دریغ نمیکند هر چه بلد باشد به او یاد میدهد.
بعد نقل فرمودند که استادی ← ادامه
بسم الله الرحمن الرحیم
(در مواقع بروز مشکل از این قسمت استفاده کنید)
در صورت مشکل در پخش با بارگیری دروس از این بخش استفاده کنید. (پایین صفحه)
یا به صفحه گوگل درایو مراجعه کنید.
برای کاربران داخل ایران بارگیری ← ادامه
از حاج شیخ سؤال شد که این که می گویند نفس اماره و نفس لوامه و نفس مطمئنه آیا ما نفوس متعدد داریم؟
ایشان فرمود نفس یک نفس است اما حالات آن مختلف است.
نفس اماره ترقی میکند میشود نفس ← ادامه
هادی آقا ابراهیمی نژاد:
شب بیست و سوم ماه مبارک بود و ما توفیق داشتیم در خدمتش باشیم. (در روستای ارچنگ اطراف مشهد)
بیشتر متدینین در چنین شبی تاب و تبی دارند که اعمال آخرین شب قدر را انجام دهند.← ادامه
حاج علی آقا دلیری:
قهوهخانهای بود، در خیابان طبرسی نزدیک مسجد صفارزاده(که مدتی مرحوم حاج شیخ امام جماعت آن مسجد بود).
صاحب این قهوهخانه گرامافونی داشت که برای جلب مشتری صدایش را بلند میکرد.
کسبه متدین اطراف مسجد مثل آقایان ← ادامه
آسید علیرضا رضایی
طلبهای در مدرسه فاروج بود به نام آقای انشائی که پدرش از ارتشیان متدین آن زمان بود.
ایشان از پدرش نقل کرد سه قطعه اسکناس بیست تومانی خدمت حاج شیخ بردم.
هر بیست تومانی مربوط به وجه ← ادامه
حدود سال 1360 شمسیآقای قرائتی به مشهد آمده بود.
در مجلسی که عده ای از جمله مرحوم آقاجان حضور داشتند. فرد نامبرده از حوزه نجف انتقاد کرد و گفت: من برای زیارت به نجف اشرف رفته بودم وقتی میخواستم ← ادامه