نمیخواهید از غذای روضه بیاورید؟
یکی از اهالی یدک:(از روستاهای قوچان)
در يكى از از سفرها كه حاج آقا به روستاى ما تشريف آورده بود، یک شب در مسجد روضه بود، ایشان داخل مسجد نشد و فرمود:
من روى ايوان مسجد مي نشينم و روضه ← ادامه
یکی از اهالی یدک:(از روستاهای قوچان)
در يكى از از سفرها كه حاج آقا به روستاى ما تشريف آورده بود، یک شب در مسجد روضه بود، ایشان داخل مسجد نشد و فرمود:
من روى ايوان مسجد مي نشينم و روضه ← ادامه
حاج باقر آقا:
در عراق با کسی بحثی راجع به مطلبی داشتیم.
بعد که به ایران آمدیم برای همین بحث با آن آقا نزد آقاجان رفتیم.
آن آقا رو به ایشان گفت ما با باقر آقا بحثی داشتیم، بگویید حق ← ادامه
حاج باقر آقا:
منزلی داشتیم در خیابان راسته نوغان مشهد،
مرحوم حاج آقا تصمیم به فروش آن گرفته بودند،
من اجازه خواستم که خانه را سر و صورتی بدهم.
فرمودند: نه همین طور که هست مشتری بیاورید.
← ادامه«روزنهای به
حاج صادق آقا:
ما کاسب شده بودیم ایشان هیچ کمکی به ما نکرد و سرمایهای به ما نداد،
گفتند من که چیزی ندارم به شما بدهم، بروید مشغول به کار شوید، برای شما دعا میکنم. سرمایه شما صداقت و راستی ← ادامه
حاج آقای سیدان:
یادم میآید که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی -رضوان الله تعالی علیه- چهارشنبهای به من فرمود فردا بیا با شما کار دارم.
منزل ما عیدگاه، خیابان تهران بود، منزل حاج شیخ طرف دریا دل بود،
برنامه من ← ادامه
مرحوم حاج شیخ:
یک وقتی حاج شیخ هاشم قزوینی مریض شده بود من برای عیادت آن مرحوم به بیمارستان رفتم.
به ایشان گفتم چون طلاب به شما حسن ظن دارند، نذر کنید انشاءالله وقتی خوب شدید درس اخلاقی برای آنها ← ادامه
حاج باقر آقا:
در جریان خرداد 42 که من باز داشت شده بودم، آقای عبادی نامی بود کاشمری که خیلی به آقاجان علاقه داشت،
به ایشان گفته بود شما اگر سفارشی به آقای کفایی بکنید فرزندتان آزاد میشود.
ایشان گفته ← ادامه
احمد آقای روحبخش:
در جریان خرداد چهل و دو که فرزند بزرگ ایشان به همراه عدهای از روحانیون باز داشت شده بودند بعضی از علما مشهد برای تسلی خاطر حاج شیخ به منزل ایشان میروند ولی ایشان را کاملا آرام ← ادامه
هر جور بقیه طلبهها زندگی میکنند!
حاج باقر آقا:
حاج آقا میفرمود هر جور طلبهها زندگی میکنند، شما هم همان جور زندگی کنید.
گاهی هیچ نداشتیم
حاج باقر آقا:
سال 39 قم بودیم، در قم هیچی نداشتیم نه شهریه و ← ادامه
حاج باقر آقا:
همان ابتدایی که آقاجان ساکن قوچان شدند قوچانیها برای ایشان منزلی تهیه کردند.
ایشان برای تأمین هزینه سفر به قم بخشی از این خانه را فروختند.
پس از این که ایشان به مشهد مهاجرت کردند، آن خانه ← ادامه
شیخ علیرضا ایمانی:
حدود سال 41 از نجف به مشهد آمدم. ظهر بود. رفتم منزل مرحوم حاج شیخ،
خانه ایشان هنوز برق نداشت.
در خانه را زدم. دختر بچهای در را باز کرد. رنگ و رویش پریده بود. خودم را ← ادامه