از فقیه اهل بیت عصمت و طهارت، مرحوم آیةاللهالعظمیٰ گلپایگانی نقل شده است:
«در سفرى كه به عتبات عاليات مشرّف بوديم، چون به كربلاى معلّى مشرّف شديم، بعد از زيارت سيّدالشهداء (عليه السلام) به حضرت عرض كردم: آقا! پدرتان اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ما عنايتى كردند؛ شما هم آقازاده هستيد و هم آقا مىباشيد، بايد دستتان بيشتر باز باشد و بيشتر احسان كنيد.
در آنجا يك حجرهاى بود كه به مسقط علىّ اكبر معروف بود. محلّى بود كه حضرت علىّ اكبر، آنجا از اسب افتاده بود. در آن حجره فردى مىزيست به اسم شيخ عبدالرحيم قمى كه از زهّاد و عبّاد بود و از اولياء خالص خدا بود. هميشه در آن حجره مشغول عبادت بود. ما در آن حجره ميهمان ايشان شده بوديم. نمازها را آنجا به جماعت مىخوانديم، و هرچه اصرار مىكرديم كه ايشان امام جماعت شوند قبول نمىكردند. و با اينكه سنّ من كمتر بود، مىگفت: شما بايد امام باشيد.
شبى در آن حجره خوابيده بودم. در عالم رؤيا ديدم صف نماز جماعتى تشكيل شده است؛ امام جماعت حضرت حجّت بن الحسن العسکرى امام زمان (عج) مىباشند. صف اوّل، اوّل و آخرش معلوم نيست، ولى همه از علما هستند. صف دوم، اوّلش از سمت راست مشخّص نبود، ولى آخرين نفر پشت سر و موازى با حضرت، من ايستاده بودم و بعد از من كسى نبود.
از خواب بيدار شدم. از خوابى كه ديده بودم در فكر بودم كه تعبيرش چيست. بعد كه با بعضى از آقايان صحبت شد، تعبير كردند كه شما در آينده نائب عامّ حضرت مىشويد.»
(نورى از ملكوت: زندگانى آيتاللهالعظمى گلپايگانى، ص۱۶۸؛ ناقل: حاج آقا باقر گلپایگانی)