الان هم به خاطر زنت تو را دیدیم

شیخ حسن همدانی قدس سره در حرم حضرت امیر صلوات الله علیه کنارشان نشسته بودم، برایم صحبت می‌کرد و می‌فرمود:

ما که می‌آییم خدمت حضرت صلوات الله علیه، لکن آیا حضرت صلوات الله علیه ما را می‌بیند یا نه؟ چه بسا یک عمر حرم بیاییم و حضرت ما را نبیند!

پس این مرحوم قصه‌ای نقل کرد، فرمود:

طلبه‌ای که متأهل بود به نجف برای درس خواندن آمده بود و خانواده‌اش را ول کرده بود، نامه می‌نوشت یا بیا و ما را ببر پیش خودت و یا طلاق بده،

اما او اصلا جواب نامه را نمی‌داد.

آخر این زن به ستوه آمد و متوسل به حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد و به حضرت عرض کرد که شوهرم به نامه‌های من اعتنا نمی‌کند.

شب شوهر این زن حضرت را در خواب می‌بیند، حضرت به او می‌فرماید برو به وطنت، پیش زن و بچه‌ات،

می‌گوید آقا من آمده‌ام درس بخوانم.

از خواب بیدار می‌شود و اعتنایی نمی‌کند.

در خواب، شب دوم نیز حضرت دو مرتبه به او می‌فرماید به وطنت برو، و مانند شب گذشته جواب می‌دهد،

از خواب بیدار می‌شود و اعتنایی نمی‌کند.

شب سوم حضرت با تشر به او می‌گویند:

بدان ما تو را تا به حال اینجا ندیده‌ایم، حالا هم که تو را دیده‌ایم به خاطر معرفی زنت می‌باشد، برخیز برو و قابلیت نداری. 

«روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا