آسید محسن موسوی:
حاج آقابزرگ جاغرق بودند برای این که تنها نباشند صبح میآمدم شهر درس میگرفتم و عصر برمیگشتم.
ماه محرم شد، قرار شد شبی به روضه حاج صادق آقا بیاییم، آمدن ایشان قطعی نبود، فرمود کسی دنبال ما نیاید، اگر خواستیم خودمان با اتوبوس میآییم.
عصری بود که حرکت کردیم وسط اتوبوس نشستیم، راننده رادیو را بلند کرده بود، وسط برنامهها هم آهنگ پخش میکرد.
ایشان از جایش بلند شد و خطاب به راننده فرمود آقا خاموش کنید!
راننده اعتنایی نکرد. دو مرتبه فرمود آقا گفتم خاموش کنید باز هم خودش را به نشنیدن زد.
نزدیک طرقبه بود که ایشان گفت آقا نگهدار ما پیاده میشویم.
راننده گفت امام جمعه طرقبه آقای … اشکال نمیداند.
ایشان گفت حالا هر کی اشکال نمیداند ما گفتیم خاموش کن باید خاموش میکردی.
نزدیک طرقبه بود که پیاده شدیم و با ماشین دیگر آمدیم.
بعدا به ایشان گفتم شاید لج کردن راننده به خاطر این بود که تذکر شما خیلی تند بود.
ایشان فرمود: عمدا این کار را کردم که مردم بفهمند عدهای اینها را گوش نمیدهند، لااقل شک و تردیدی داشته باشند همه حلال تلقی نکنند.
وقتی رسیدم و حاج باقر آقا از جریان با خبر شد گفت اگر شماره ماشین واحد را برمیداشتید پدرش را در میآوردیم. ایشان فرمود میخواستیم نهی از منکر کرده باشیم، ما که نمیخواهیم کسی را از نان خوردن بیندازیم!