بی وفایی دنیا با اهل دنیا!

چه بسیار مردان پر قدرتی
که در این جهان از پی راحتی

به کوه و کمر قصرها ساختند
همه قصرها را بیاراستند

در اطراف هر قصر از بیم جان‏
گروهی مسلح، نگهبانشان‏

که تا این همه قدرت و ساز و برگ‏
کند دور، آن مردم از دست مرگ‏

ولی مرگ ناگه رسید و گرفت‏
گریبان آن نابکاران زشت‏

چو گیرد گریبان گردن‏کشان‏
به ذلت برون رانَد از قصرشان‏

به همراه اعمال خود، عاقبت‏
برفتند در منزل آخرت‏

شده جسم آن نازپروردگان‏
هم‏آغوش خاک، از نظرها نهان‏

از آن زشت‏کاران افسرده‏ حال‏
به بانگ بلندی شود این سؤال‏

چه شد آن همه سرکشی و غرور ؟
که صورت نهادید بر خاک گور

چه شد آن همه خودپسندی و ناز ؟
که گشتید با بی‏کسان هم‏طراز

چه شد آن همه مستی و عیش و نوش؟
چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟

چه شد چهره ‏هایی که آراستید؟
سر و صورتی را که پیراستید؟

اجل چشم بی‏شرمتان را ببست‏
به رخسارتان خاک ذلت نشست‏!!

نه تخت و نه بستر، نه آسایشی‏
نه عطر و نه زیور، نه آرایشی‏

به جای کِرِم‏ْهای مردم‏ پسند
بر آن چهره ‏ها کِرمْ‏ها می‏خزند

نهادید دارایی خویشتن‏
نبردید با خود به غیر از کفن!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا