نقل کردهاند که شیخ انصاری و آقا سید علی شوشتری با هم در راه نجف و کربلا بودند.
آنها از راه شطّ میرفتند و بر قایقی سوار بودند،
مرد عربی به شیخ جسارت میکرده و دائم در جای تنگ قایق به شیخ فشار میآورد؛ ولی شیخ ساکت بوده و هیچ جوابی نمیداد.
مرحوم آقا سید علی به شیخ میگوید: چیزی در جواب این مرد بگو. ولی شیخ پاسخی نمیدهد. آن مرد عرب مدام به شیخ اهانت میکرد.
در نزدیکی مقصد ناگهان آن مرد سیاه میشود و از دنیا میرود.
آقا سید علی میگوید: من از همین میترسیدم، از شما خواستم که جوابی دهید تا از گناه این مرد کاسته شود و به این مجازات مبتلا نشود!
https://zanjani.ir