از مرحوم آیةالله حاج شیخ حسین حلّی نقل شده است:
در یکی از سالها در شب نهم ربیع الأوّل از طرف شخصی به منزلاش دعوت شدم. من هم اجابت کردم و رفتم. جمعیّت قابل توجّهی نشسته بودند، امّا من هیچکدام از افراد حاضر در جلسه را نشناختم. با خود فکر کردم که: این آقا به چه مناسبت، ما را که نمیشناخت دعوت کرد؟! ما که او با رفتوآمد نداشتیم! افرادی هم که در جلسه هستند با یکدیگر سنخیّت ندارند! از هر قشر و گروهی هستند.
از شخصی که در سمت راست من نشسته بود پرسیدم که: آیا صاحبخانه را میشناسید؟ گفت: خیر! گفتم: پس چرا دعوت شدی؟ گفت: نمیدانم!
خیلی فکر کردم، دیدم همهٔ کسانی که دعوت شدهاند یکچشم هستند (و از بینایی چشم دیگر محروم هستند!) صاحبخانه تمام نجف را گشته و هرچه یکچشم بود دعوت کرد[ه بود]. وقتی به سرّ قضیّه پی بردیم همگی خندیدیم!».
خاطرات حاج شیخ محمّد فاضل استرآبادی، ص۹۵