حدود سال 55 شمسی بود که آقاجان برای جراحی چشم به شیراز رفتند. هر كدام از اخوان به ترتیب با ایشان همراه بودیم و نوبت آخر بنده همراه ایشان بودم.
وقتی میخواستند از بیمارستان نمازی مرخص شوند، آن طور كه خاطرم هست چهار هزار تومان به من دادند كه آن را به دكتر جراح بدهم (آن زمان دكتر جدای از بیمارستان خودش وجه را دریافت میكرد)
دکتر ایشان متخصص سطح بالا بود كه از كشورهای خلیج برای جراحی و عمل چشم به وی مراجعه میكردند.
وقتی دكتر برای آخرین معاینه و گرفتن حق العمل آمد، ایشان به دكتر فرمود: چقدر باید به شما بپردازیم؟
دكتر ابتدا از قبول وجه امتناع میكرد، ولی با اصرار آقاجان گفت شش هزار تومان میشود. (یا هفت هزار تردید از بنده است)
حاج آقا رو به من كرد و فرمود: محمود! آن چهار هزار تومان را به دكتر بده! من هم آن مبلغ را به دکتر دادم و او بدون این كه چیزی بگوید همین مبلغ را قبول كرد.
وقتی به مشهد مراجعت كردیم حاج آقا فرمود:
تا شبی كه فردای آن میخواستم به شیراز بروم، پولی در بساط نداشتم، نمیخواستم فرزندانم را به زحمت بیندازم!
اما در همان شب خدا مبلغی رساند كه دقیقا به اندازه مخارج آن سفر و خرج دكتر و بیمارستان بود.
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی