خواب مرحوم حاج شیخ مرتضی حایری!

خواب دیگر در زمان شاه سابق ظاهراً یک نفری شاید از نمایندگان زن در مجلس شورای ملی پیشنهادی مربوط به زنان داده بود که در چند جا مخالف با قوانین اسلام بود و درست فعلاً در یاد ندارم مجلس فاتحه برای مرحوم حاج‌آقا احمد روحانی فرزند مرحوم آقای حاج سید صادق معروف در قم منعقد کرده بودند و چند نفر قاری چنانکه معمول است در یک قسمت با میکروفون در بلندگو قرآن می‌خواندند و من رفتم در همان محل قراء و میکروفون را از دست آنها گرفته و بر علیه این قانون به طور مستدل هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ مصالح اجتماعی سخنرانی کردم و خیلی محکم و مستدل آن پیشنهاد را رد کردم که بعد از آن دیگر هیچ دنبال نشد.

ظاهراً همان شب در خواب دیدم در مکه، درمسجد الحرام و در مطاف هستم همین قدر یاد دارم که به من اجازه شرفیابی حضور مقدس امام داده شد در حدود حجر الاسود بود که ایشان از طرف حجر الاسود تشریف می‌آوردند و من روبه ایشان می‌رفتم مثل این که یک یا دو نفر هم دنبال وجود مبارکش بودند، نه ایشان چیزی به کمترین فرمودند و نه من چیزی عرض کردم فقط یک لبخند بسیار شیرین محبت‌آمیزی به بنده فرمودند و دست مبارک خود را دراز کردند که ببوسم و بوسیدم. نه عمامه‌ای بر سر و نه لباس بلند و فاخری در بر، بیابان گشته، و سرما و گرما دیده به نظر می‌رسید دیگر چیزی یاد ندارم.

مرحوم حاج میرزا اسدالله توسلی -که خدایش غریق رحمت کند- شاید دو شب بعد از آن فرمود: آن سخنرانی شما اثر خود را کرد چون برای خدا بود.

ولی من هنوز نمی‌دانم آیا برای خدا بود یا دفاع از حق بود به حکم وجدان، همین قدر مظنونم این است برای کسب وجه در مردم نبود و الان هم نیز که می‌نویسم شاید این جریان را کسی بیاد نیاورد که مثلاً نگارنده را جزء مجاهدین حساب نمایند.

خدایا خودت توفیق اخلاص به این کمترین عنایت بفرما. من با این که می‌بینم همه کارها دست خداست و می‌بینم دنیا حتی وجه و آبرو مندی و بقاء نام در آن، دست اوست و اگر هم نباشد مهم نیست، مع الوصف اقرار دارم که آدم نیستم!

اللهم هب لی کمال الانقطاع الیک

من گاهی این شعر را حتی در حال قنوت در نماز می‌خوانم:

یا من بک حاجتی و روجی بیدیک

وقتی می‌رسم به این جمله:

اعرضت عن الخلق و اقبلت الیک

می ترسم دروغ باشد می‌گویم:

اقبلت الیک ثم اقبلت الیک احسنت الی ثم احسنت الی

یا می‌گویم:

هب لی الاعراض  عن الخلق و الاقبال الیک

منبع: کتاب سر دلبران، صفحه 252

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا