هر که باشي و زهر جا برسي!

اينکه خاک سيهش بالين است
اختر چرخ ادب پروين است
گر چه جز تلخي از ايام نديد
هر چه خواهي سخنش شيرين است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و ياسين است
دوستان به که ز وي ياد کنند
دل بي دوست دلي غمگين است
خاک در ديده بسي جان فرساست
سنگ بر سينه بسي سنگين است
بيند اين بستر و عبرت گيرد
هر که را چشم حقيقت بين است
هر که باشي و زهر جا برسي
آخرين منزل هستي اين است
آدمي هر چه توانگر باشد
چو بدين نقطه رسد مسکين است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسليم و ادب تمکين است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره ديرين است
خرم آن کس که در اين محنت‌گاه
خاطري را سبب تسکين است

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا