🪑 منبری برای همهٔ عمر!
🔹 «استادم جناب شیخ محمّد [شریعت]، فرزند آیتاللهالعظمی شیخالشريعهٔ اصفهانی … این مطلب را از قول مرحوم سیّد کاظم عصّار، که شاگرد ایشان[= پدرش] بودند، نقل کردند:
🔸 یکی از برادران من مایل بود که واعظ و خطیب شود … و عقیدهٔ او بر این بود که کلید موفّقیت در [این] کار، منبر رفتن در منزل پدر است و مخصوصاً در حضور ایشان در مجلس؛ امّا پدر [= شیخالشریعه] با این کار مخالفت میکردند.
🔹 امّا پس از اصرارها و واسطهها بالأخره موافقت نمودند. مجلس ایشان هم در صبح روزهای جمعه با حضور عدّهای از فضلای نجف تشکیل میشد و چنین رسم بود که پیش از اتمام مجلس، واعظی بالای منبر میرفت و چند بیتی در زمینهٔ مصیبت ابیعبدالله (علیه السلام) میخواند برای تبرّک و حسن ختام. فصل هم فصل تابستان بود و گرما و نباید مجلس به درازا کشیده میشد، زیرا آفتاب به مکانِ نشستنِ بزرگانِ علم نزدیک میشد و آنها را آزار میداد.
🔸 در این شرائط بسیار دشوار و حسّاس و همه در انتظار پایان مجلس، ایشان بالای منبر رفتند و شروع کردند به شرح و تفصیل مطلبی بسیار خستهکننده برای مجلسی اینچنینی؛ شامل تفسیر و خبر و حدیث و تاریخ و موعظه و راهنمایی و نصیحت و غیره. و البته اضافه بفرمائید که سنّ و سالِ نصیحتکننده مقتضِی نبود که بزرگان مجلس را راهنمایی و ارشاد نماید! امّا او گویی هیچ اتّفاقی نیفتاده؛ مشغول سخنرانیِ مفصّلِ خود بود، در حالی که پدر از ناراحتی به خود میپیچید، و برای ایشان دیگر چارهای باقی نمانده بود جز آنکه سرِ خود را روی زانوها تکیه داده و صورتِ خود را از خجالت در زیر عبای خود پنهان نماید؛ زیرا همه میدانستند که واعظ فرزند اوست.
🔹 بالأخره [برادرم] به ذکر مصیبت پرداخت، امّا گویا قصد او، آنگونه که در نجف مرسوم است، یعنی اشارهای کوتاه به مصیبت کردن، نبوده؛ بلکه قصد او این بوده است که حالا حوادث کربلا و پس از کربلا را مفصّل شرح دهد! بالأخره و در جوّی خفقانآور، بالأخره به مرحلهٔ دعا رسید و هرچه دل تنگش میخواست دعا کرد، امّا در همهٔ این احوال، پدر همچنان سر خود را بین دو دست و بازوان خود پنهان کرده بود.
🔸 تا اینکه طبق معمول، [برادرم] اظهار داشت: رحم الله من يقرأ سورة الفاتحة! اینجا بود که پدر سر خود را بلند کرد [و] با صدای بلند گفت: رحم الله من يقرأ سورة البقرة!
🔹 سپس عبای خود را روی سر خود کشید و داخل اندرون شد تا بیش از آن خجالت نکشد؛ بدون آنکه با حاضران خداحافظی کنند، و این مجلس برای فرزند آخرین مجلس (روضه) بود!»
📚 (آیتالحق، ج۲، ص۹۸ – ۹۹) به نقل از محمّدحسن قاضی | ترجمهٔ محمّدعلی قاضینیا
@cheraghe_motaleeh