رفته بودم سوی قبرستان شهر
هر که را دیدم سوا خوابیده بود
در کنار یکدگر ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود
خاک بر سر بود در گل هر کسی
بی غذا و بی هوا خوابیده بود
دلبر از عاشق جدا خوابیده و
عاشق از دلبر جدا خوابیده بود
پهلوانی با همه کوپال و یال
بی توان و ادعا خوابیده بود
آنکه دورش بود ده ها پاچه خوار
زیر گل در انزوا خوابیده بود
قلدری که حق ما را خورده بود
مرده با نفرین ما خوابیده بود
آنکه جر می داد خود را با صداش
زیر سنگی بی صدا خوابیده بود
یا فقیری مرده بود از گشنگی
در کنار اغنیا خوابیده بود
آنکه می چربید نازش در جهان
بی لحاف و متکا خوابیده بود
سوختم وقتی که دیدم تاجری
در کنار یک گدا خوابیده بود
با همه مال و منالش طفلکی
مثل آن یک لا قبا خوابیده بود
ظالم و مظلوم هم در یک ردیف
رعیتی با کدخدا خوابیده بود
زور می زد آنکه عمری در معاش
ساکت و بی اشتها خوابیده بود
دوست با دشمن همه در زیر خاک
با غریبی آشنا خوابیده بود
حاکمی که امر دایم می نمود
زیر گل بی اعتنا خوابیده بود
دختری که از همه دل می ربود
در کنار مورها خوابیده بود
آنکه عمری حق و ناحق می گرفت
رشوه و مال ربا خوابیده بود
سارقی که مال مردم می ربود
دست خالی در عزا خوابیده بود
پس دو دستی بر سر خود کوفتم
چونکه دیدم هر که را خوابیده بود
گوشه ای دیدم فهندژ هم غریب
توی قبری بی نوا خوابیده بود
اسداله فهندژ سعدی (بلبل شیرازی )
===================
گذر کردم به گورستان کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
================
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک میگفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی
================
اگر ببری اگر شیری اگر گور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی به جان خویشتن کن
که مورانت نهن خان و کنن سور
عاااااااالی بود
اینارودایم بایدبرامسولین کشوربخونن
و برای من و جنابعالی که نوبت مون میرسه
و معلوم نیست بهتر از آنها باشیم!
احسنت.دقیقا حرف همینه.و هیچکس اینو نمیدونه.به فلان وزیر ایراد میگیره و میگه دزده.اما معلوم نیست اگ فردا فرصت برا خودش جور شد مثل اون دزد بشه یا نه. وقتی از خودت مطمن شدی از عیب دیگران ایراد بگیر و خودت رو برای دیگران مثال بزن
قربان ، شما هم جز وزرای نامبرده هستید؟! آخه دیدم رگ گردن اتان از نکوهش جماعت دزد سالار و دزد مسلک ذکر شده در این شعر ،چون خمیر نان در تنور بیرون زده؟؟؟؟
تشکر میکنم
ممنونم
دمت گرم بقران
بلبل شیراز که ، بهر همه شعر می سرود
دیدمش بی دفتر اشعار خود خوابیده بود
روی قبری هر شبش حلوا و خرما، میوه بود
دیدمش بس تلخ چون زهر مار خوابیده بود
دست نیکی باز کن دنیا پر از بی دولت است
دیدمش عالم به حسرت زیر خاک خوابیده بود
خِرمنی از کار نیک و نام نیک انبار کن
دیدم آن شاه گران،ناله کنان خوابیده بود
ای که چون بلبل به چهچه مینشینی یار خود
دیدی آخر که زلیخا زیر خاک خوابیده بود؟
جاده عشق پر از شیب و فراز و خطر است
پُلی از تیغ به آدم و به عالم ثمر است
ای که دستت میرسد کاری بکن
عمه و خاله ی عالم بخدا در خطر است
” علی صادقی “ملک الشعرای باقر
احسنت به اشعار طنز گونه شما
نه قافیه اش مشخصه نه ردیفش نه وزنش همینجوری یه مشت کلمه رو پشت همبیاری نمیشه که شعر آقای ملک الشعرا
رفیق عزیز
اگه یکم ادبیات بخونی، میفهمی که قالب های شعری متفاوتند، و اینکه این دو ردیف داره با قافیه، دقت کن متوجه میشی..
خیلی زیبا بود .. خسته نباشید اقای شاعر
قافیه اندیشم دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من.
مفهومو دریاب رفیق راهیست که میبرندمان انتخابی و اپشن در کار نیست
درود
دقیقا اگر کسی شعر سنتی و کلاسیک بسراید باید وزن، قافیه و ردیف آن مشخص باشد و بدون ایراد اساسی. واگرنه هر کسی شاعر است!چ
بله دقیقا
اگر کسی میخواهد شعر سنتی و کلاسیک بسراید باید وزن، قافیه آن و نیز ردیف در صورت وجود مشخص باشد؛ واگرنه هر کسی می تواند بی حساب شعر بگوید!
ممنون جناب صادقی عزیز
روزی رفتم سوی دریاچه شهر .
یک گروه نزد ساحل زیر خاک خوابیده بود.
سارق و حاکم وزیر شهرما بی نوا و بی صدا خوابیده بود
کدخدای ده ما نزد گدا خوابده بود
وقتی رفتم نزدشان جملگی در یک ردیف خوابیده بود
داد فریاد بر سر حاکم زدم پس چرا تو حق مارا خوردایی.
نه جوابی نه سلامی نه کنیزی نه غلامی ”
روی قبری بعضی شان حلوا خرما میوه بود.
جملگی ناله کنان در زیر خاک خوابیده بود.
سارقی از شهرما در کناری قاضیان خوابیده بود.
یک فقیری مورده بود از گرسنگی در کنار وزیران خوابیده بود
اغنیا و اولیا و کدا خداو بی نوا
در کناریدیگر ریز درشت
جملگی در زیر خاک خوابیده بود..
پروفسور عاکف خان ..رسولی..فاریابی
احسنت به همه ی انسانهایی که تابع قانون الهی هستن و بی ادعا بندگی میکنند و باریکلا به این شاعر که حقیقت رو میگه
حیف به این شاعران عزیزکه نمیتوانندواقعیتهای مملکت رابصورت شعربیان کنند.
گذر کردم به گورستان کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک میگفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی
خیلی عالی بود، واقعا عین حقیقت بشر را به زبان آورده است.
تشکر جناب فرزاد عزیز
خیلی عالی بود ، ولی حیف که خیلی ها نفس میکشند و زنده اند ولی در خواب بسر میبرند همیشه غافل……
امام علی(ع): الناس نیام فاذا ماتوانتبهو
(مردم خواب هستند،زمانی که مردند بیدار میشوند!)
پس چرا خودش خواب بود .
همه اشعار تلنگری بود به ما آدمهای حریصی که فقط روزی بیش از یک کیلو غذا نمی توانیم بخوریم و با یک لحاف و تشک و یک فرش و بالش این زندگانی را بسر می بریم عاقبت دست خالی از این دنیا بار سفر می بندیم و بجز یک کفن که اگر به ما برسد دست خالی همراه با پرونده رسان می رویم. در آن سفر تنها کسی با ما خواهد بود که نامه عمل ما را حمل می کند در این مسافرت گهی گرفتار مکافات آخرت بخاطر ظلم و ستم و دروغ و …. گهی رخصت و خوشی بخاطر یک رفتار خوب کوچک خداپسند .
میلیونها نفر که فکر می کردند چون توانمندند دنیا مال آنهاست،از این دنیا رفتند که بایدبه هزاران سوال پاسخ دهند چه خوب است پرونده بهتری از رضایت الهی داشته باشیم.
با سلام و عرض ادب خدمت شما انسانهای فرهیخته
این شعر جهانی شد و در کشورهای فارسی زبان مثل تاجیکستان و عراق و افغانستان و پاکستان و غیره هم دکلمه شد هرچند که فقط در خارج از کشور نام شاعر را هم آوردند اما مهم نیست مهم پیامی است برای همه ی انسانها
با تشکر
شاگرد همه ی شاعران ایران
اسدالله فهندژسعدی(بلبلشیرازی)
درپاسخ به جناب ملک الشعرای بهار
ردیف ،خوابیده بود ،قافیه سوا،هوا ،جدا،گدا
دربیان دیده گه شاعرکجا خوابیده بود
فاتحه گویان برفتم بر مزار
پیر و برنا دوش هم خوابیده بود
جمله خاموش و اسیرِ خاک و گل
زیر سنگی پیش هم خوابیده بود
هم دبیر و هم وکیل و هم وزیر
درکنار هم نهان خوابیده بود
گامها برداشتی بی احتیاط
زیر پایت یک نفر خوابیده بود
مویهها کردند و رفتند دوستان
چون عزیزی روز و شب خوابیده بود
گر سفر تازه بُدش گل بر سرش
گر درختی بود سالها خوابیده بود
آن یکی بالشتش از پرهای قو
درمیان سنگ و شن خوابیده بود
دیگری جامع به تن از پرنیان
در میان یک کفن خوابیده بود
دیدمش سالار جنگ و نایره
در میان موریان خوابیده بود
دیدمش شاه و گدا را همردیف
هم به دشت مردگان خوابیده بود
هم حکیم و هم سلیم و هم سقیم
در شبستان ابد خوابیده بود
زیر لب گفتم که شاید ای رضا
ذیلِ دنیا یک جهان خوابیده بود
..رضا اختیاری..
هر که را دیدم خاموش خوابیده بود
بی صدا و بی جواب بحری ابد خوابیده بود
پیرمردی کفش دوز همراهی شاه خوابیده بود
دوزد و قاتل حاکم و زاهد باهم خوابیده بود
حاکم شهر ک چنان مغرور بود بی غلام بی کنیز خوابیده بود
کله شاه خانه ای زنبور مور گردیده بود
بانوی مغرور شاه در زیر پا در زیر خاک خوابیده بود
دانشمندان شیخ آن بی ادعا خوابیده بود
احسنتم جمیل جداً جزاکم الله خیر الجزاء. بسیار زیبا
هر چه ذات انسان همان گونه زندگی میکنند و می میرد با این اشعار تغیری بر ما ایجاد نمی شود
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر ثروتنمند و درویش
نه درویش بی کفن درخاک رفته
نه ثروتمند برد یک کفن بیش
خیلی عالی بود ممنون بابت زحمات شما
درین دنیا چه شه باشم چه درویش
نمی نالم چرا کم دادی یا بیش
وگر نوح باشم و یا که سلیمان
به کام مرگ روم چون بره ی میش
سیروس مظفری (سیاوش)
از گورستان گذر کردم صبای
بدیدم ناله و فغان آهی
بدیدم کله در خاک میگفت
که این دنیا نمی لرزد به کاهی
احسنت و درود بر جناب فهندژ…
اولین بار بود که شعر به این زیبایی و مضامین عالی در مورد عاقبت انسانها میدیدم..
عالی بود عالی…
بلافاصله باید حفظش کنم..
سلام افتخار شهر ما آقای فهندژ سعدی
دمت گرم
یادش بخیر یه زمانی ما هم شعر میگفتیم.
دوران دانشگاه که عاشق یه همکلاسی شده بودم و همیشه وقتی میدیدمش از خجالت آب میشدم و مخفی میشدم.
اون دختره نمره اول کلاس ما بود ولی من دقیقا برعکس.
سال ۸۴ مشهد دانشجو بودم.
علی چناری هستم از شیراز
شبها برای دیدنت خدا خدایا میکنم
با اشک خود ای نازنین سر را ثریا میکنم.
با هر نگاهت خنجری بر این دل ما میزنی
با این دل پر خون خود هر شب مدارا میکنم.
از عشق تو دارم دلی از سفره های درد و غم
گر که بیایی نزد من این سفره را وا میکنم.
عشقی که من دارم به تو جز پاکی و اخلاص نیست
من با چنین دلبستگی عمری درازا میکنم.
آخر چرا باید تو را روزی وداعت کرد و رفت
با رفتنت ای عشق من بهرت دعاها میکنم.
گر که چناری پیش تو پست و حقیر هست ای عزیز
عشقش نکوهش میکنم اشکش به دریا میکنم.
سلام. عالی بود. ممنون
سلام صمیمانه تقدیم همه فرهنگ جویان مسعود جهش هستم.
از نظر من دنیا شعر و شاعری جذابیت خاص خود رو داره.
و این شعر ها رو می خونی به تمام معنا آدم رو متوجه میکنه که هر شی در این دنیا پایانی داره
یک اصطلاح داریم که میگه آفتاب همیشه سر یک دیوار نمی مانه.
هرزگاهی که حالم خوب نیست ،یه سری به این عالم میزنم واقعا که آرامش بخشه روحه انگار روحم بعد از مدت ها گرسنگی اینجا تغذیه میشه
سلام.خیلی عالی.
از این جهان بی بقا خواهی نخواهی میروی
از بین خویش و عقربا خواهی نخواهی میروی
سودی ندارد سیم و زر،از راه شیطان کن حذر
شهزاده هم باشی اگر،خواهی نخواهی میروی
هرگز نباشی کینه گیر،دستِ یتیمان را بگیر
برنا دلی یا اینکه پیر،خواهی نخواهی میروی
.
.
احمدرضا امینی
اشعارتون بسیار زیباست .
بسا زیبا و پند آموز
موفق و سر بلند باشید
از شهر زیبای کابل _افغانستان
سلام و درود بر شما تشکر میکنم که به شعر نظر دادید
اسدالله فهندژ سعدی (بلبلشیرازی)
و ان من الشعر لحکمه
یا علی مدد
ای خدای علی به باطن علی
کن حاجتم روا به دعای علی
رفته بودم سوی دریاچه شهر .
یک گروه از مردمان خوابیده بود
در کنار یک دیگر ریز درشت .
جملگی چون بی نوا خوبیده بود
کدا خدای ده ما همراه گداخوابیده بوده
یک فقیری مرده بود ازگرسنگی درکنار اغنیا خوابیده بود
حاکم شهرکه چنان مغرور بود بی غلام بی کنیز خوابیده بود
خانم شاه که چنان ظالم بود درزیر پا در زیر خاک خوابیده بود
سارقی از شهرما در کنار قاضیان خوابیده بود
دست خالی در اعظا خوابیده بود
انکه دورش بود صدها لاش خور درکنار فقراخوابیده بود
دختری که از همه دل می ربود درکنارمورها خوابیده بود
سارق شیخ مفتی زاهد در کنار یکدیگر خوابیده بود
تا توانی ای برادر نیکی کن بهری ابد
عمه خاله عالم بخدا در خطر است
پروفسور اکیف رسولی فاریابی
رفته بودم سوی شهر