سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فاروج(ش 18)

نوار شماره 18 مشهد براى طلاب فاروج (1) ناقص

…به جنابعالى كه درس خوان نیستى، از باب اضطرار، ضرورت است، غرض، او اهل تجربه است، یك عمر توى مدرسه بوده، طلبه كه توى مدرسه قدم برمى‌دارد، او كه قدم بر مى‌دارد معلوم مى‌شود طلبه هست یا نیست، حتى جهات دینى تشخیص داده مى‌شود، بله، بله! از صحبت كردن شخص، از راه رفتنش، اصل روحیه‌ى این تا چه مقدار، روحیه دینى‌اش تا چه مقدار است، حتى تشخیص داده مى‌شود گاهى، بله، بله!

غرض خواستان را جمع بكنید، درس بخوانید جهات دینى را حفظ كنید، اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله، بپرهیزید از فراست مؤمن، مؤمن ینظر بنور الله، اصلا از راه رفتنت پى مى‌برد تو چكاره‌اى، حواستان جمع باشد، درس بخوانید، ملا بشوید، چیز بفهمید عموجان! بله بله! زحمت بكشید.

اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله، او از بس كه تجربه كرده اهل فراست است، این خودش اهل علم است، اهل عمل است، به نور خدا كه علم است، هر چه هست، ینظر بنور الله، او توجه دارد، او نورانى است، برایش روشن مى‌شود، از راه رفتن آدم مى‌فهمد این چكاره است.

نهایت لازم نیست كه بیایند بگویند تو بد آدمى هستى، كه بیاید در توى اتاق تو بگوید تو طلبه نیستى، لازم نیست بگویند به آدم، عملا، قلبا دیگر به تو علاقه ندارد اقلا، طلبه درس خوان و غیر درس خوان معلوم مى‌شود، اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله.

كسى كه یك عمر تجربه كرده است از حرف زدن طلبه، طلبه كه حرف مى‌زند معلوم مى‌شود این درس خوان است یا درس خوان نیست، سنخ صحبت فرق مى‌كند، دو تا طلبه پهلوى هم، سه تا كه مى‌نشینند صحبتهایشان چطورى است، این معلوم مى‌شود روحیه دینیش چطورى است، بله، بله! كاسب‌ها مثلا این ور و آن ور، دهاتىها نمى‌بینید دور هم كه جمع مى‌شوند چى صحبت مى‌كنند، الاغ و گاو و این ور و آن ور و زراعت و آب و فلان و فلان، خوب این معلوم است دیگر این میزان علمش و روحیه‌اش همه معلوم مى‌شود.

طلبه‌اى هم كه مثلا صحبت مى‌كند این معلوم مى‌شود كه اصلا روحیه‌اش چطورى است، هم جهت دینىاش معلوم مى‌شود و هم جهت تحصیلش، این طلبه هست یا نیست، حواستان را جمع كنید!

دیشب عرض كردم كه تصمیم بگیریم دروغ نگوییم، او را هم یادتان باشد.

حرف امشب هم این است كه یكى از موانع ترقى انسان هواپرستى است، هواپرستى هم دو قسم است، یكى معصیت خدا العیاذ بالله، و آن دومى كه هم باز براى طلبه مانع است همین بازیگوشى است، بنده نمى‌خواهم بگویم انسان باید همیشه مشغول باشد، این را نمى‌خواهم بگویم، نمى‌شود هم، استراحت و رفع خستگى لازم است، كلام در این است كه در آن موقعهایى كه انسان باید مطالعه كند، باید درس بخواند، در آن موقعها وقتش را ضایع نكند، دور هم جمع بشود حرفهاى بیهوده، از این اتاق به آن اتاق، از این اتاق به آن اتاق، هى تكرار بشود.

نمى‌دانم مى‌‎توانید بفهمید این حرف را یا نمى‌توانید؟ من نمى‌دانم، بچه سال هستید بعضىهاتان؟ بفهمید چه مى‌گویم، اگر واقعا مى‌خواهید ملا بشوید مطلب همین است.

و گر نه بمانید تو مدرسه فایده ندارد، این قدرها آمدند و رفتند ماندند و ده سال و بیست سال آخرش هم هیچ، عمرها همه ضایع شد و مسئول هم هستند پیش خدا كه عمرها را ضایع كردند، سهم امام مصرف كردند و هیچى هم نشدند، توجه مى‌فرمایید.

آن وقت این هیچى نشده، فردا هم نمى‌تواند برود حمالى كند، این مجبور است خودش را توى یك جامعه‌اى تحمیل كند بر مردم كه من هم ملایم، من هم آخوندم، خوب باید زندگى هم بكند دیگر، آن وقت باید دروغ هم بگوید، راست هم بگوید، تدلیس هم بكند، تقلب هم بكند، مسأله‌ى دروغ هم بگوید.

خوب درس كه نخوانده، سواد كه ندارد، مى‌پرسند از او آقا ریش تراشى چطور است؟ مثلا، توى مجلس چون یك دو تا جوان ریش تراش هست، مى‌گوید براى جوانها عیب ندارد، قائل به تفصیل مى‌شود بر خلاف اجماع، خوب یا جایز است یا حرام است، تفصیل یعنى چه؟ براى پیرمردها حرام است ریش تراشیدن، براى جوانها عیب ندارد! این جور مى‌شود آن وقت، مى‌فهمید؟ این مجبور است دل مردم را به دست بیاورد، دیگر مى‌خواهد نان بخورد، چیزى كه بلد نیست، ملا نیست، خوب مى‌خواهد نان بخورد، باید به میل مردم عمل كند دیگر، قائل به تفصیل مى‌شود، براى جوانها شاید عیبى نداشته باشد، این طورى مى‌شود ها.

پس حرف امشبمان چى شد؟ این شد كه یكى از موانع تحصیل هواپرستى است، این هواپرستى چطور مانع مى‌شود، این براى این كه نور عقل را مى‌گیرد، عقل به منزله‌ى یك چراغى است كه جلوى انسان را روشن مى‌كند، هواپرستى كه كردى عقل نورش گرفته مى‌شود؛ یعنى آدم فكر دیگر نمى‌كند كه وظیفه‌اش چیست، عقل نورش گرفته مى‌شود، فكر نمى‌كند كه وظیفه‌ى من امشب مطالعه كردن است، درس خواندن است، اِلَه است، بِلَه است، موقع نماز نماز است، موقع چى چطور است، چى چطور است، دیگر این عقل نورش زایل مى‌شود.

ببینید این چشم انسان الآن، مثلا وقتى نگاه كنى دور را مى‌بینى دیگر، حالا اگر دستت را این طور گرفتى چطور است؟ غیر از همین جلوى پایت را نمى‌بینى، هواپرستى این طورى است، این هواپرستى به منزله‌ى این است كه انسان یك حجابى بین عقل خودش، یك پرده‌اى قرار بدهد كه این عقل دیگر درك نمى‌كند، نمى‌بیند دیگر، اصلا نمى‌فهمد كه باباجان این درسى كه گرفتم باید درست كنم.

یعتمد علی أمله نباشد، آرزو، انشاء الله هفته دیگر درست مى‌كنم انشاء الله، العاقل یعتمد علی عمله و الجاهل یعتمد علی أمله، آرزو! حالا درس را مطالعه مى‌كند مى‌بیند نفهمید، خوب مى‌خواست روى درس گوش بدهى یك قدرى، خوب گوش بده، شب هم خوب مطالعه كن، جایى هم ندانستى اشتباهت را بپرس، امشب نشد انشاء الله فردا شب درست مى‌كند! فردا شب هم برسد هفته دیگر انشاء الله، هفته دیگر…

هدایه را این دفعه كه مى‌خواند حالا درست زحمت نمى‌كشد، مى‌بیند یك قدرى مشكل است مى‌گوید انشاء الله یك دوره‌ى دیگر مى‌خوانم، بارك الله! انشاء الله این را بعد مباحثه مى‌كنم درست مى‌كنم، ولش مى‌كند مى‌رود، این آرزوهاى دور و دراز است.

اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا