اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب در نظر است كه ریشه مطالب یك مقدارى بحث بشود تا ان شاء الله به نتیجه برسیم.
مطالب، اول باید اساس و ریشهاش روشن بشود تا بعد ان شاء الله در مقام نتیجه خیلى مطلب واضح بشود.
شرطش این است كه باید حواسها جمع باشد، این بنده، خودم هم حواسم پرت مىشود، براى خود شماهم عرض كردهام كسى كه حواسش جمع نباشد مطلب فرار مىكند، از در مسجد كسى وارد مىشود نگاه نكنید، این را جدا عرض مىكنم، حواستان با خودتان باشد! كه اگر انسان مطلبى را در مقام تعلم بر آمد باید حواسش جمع باشد، قلبا و قالبا متوجه باشد.
امشب به قدر یك سه ربع ساعتى، نیم ساعتى قلبها را امانت مرحمت كنید، امانت! انسان نیم ساعت قلبش را امانت بدهد اشكالى ندارد كه، حواسها جمع باشد تا ریشه مطالب به دست بیاید، آن وقت نتیجه و مقدمات و چیزهاى دیگر در آخر خوب واضح مىشود.
هر كارى ریشهاش باید بدست بیاید و مجبوریم مقدمةً یك مقدار از حرفهاى سابق تكرار بشود كه نتیجهاى كه انشاء الله امشب مىخواهیم بگیریم بلكه به آن برسیم.
انسان باید آمادگى پیدا كند آقاجان! حواسش جمع باشد، واقعا طالب باشد، خداوند تبارك و تعالى رحمت واسعهى خودش، لطفش زیاد است، عبدى كه در صدد چیز یاد گرفتن باشد و نظرى نباشد، هواى نفس نباشد، خدا مىداند مطالب براى او روشن مىشود، آن وقت ایمان مىآورد؛ یعنى باور مىكند مطلب این است.
و اگر انسان شرائط در او نباشد، آلودگى خداى نخواسته داشته باشد مطلب را نمىتواند باور كند، مخصوصا آن مطالب بلند، كه حدیثنا صعب مستصعب لا یتحمله الا ملك مقرب این جور است مطالب گاهى، كه ملك مقرب، نبى مرسل، مؤمنى كه امتحن الله قلبه للایمان، مدینهی حصینه، آن شهرى كه حصار شده باشد و شیطان در او راه نداشته باشد.
صدور رزینه، سینه هاى سنگین! این اشخاص سبك حركاتشان سبك است، صحبتهایشان سبك است، چنین است، چنان است، اینها نه.
از حرفهاى سابق باید تكرار بشود تا انشاء الله به نتیجه برسیم.
عرض كردم كه و علم آدم الاسماء كلها ـشاید بعضى از آقایان تشریف نداشتند خداوند تعلیم اسماء فرموده، به مقتضاى تفاسیر و روایاتى كه هست نتیجهاش این در مىآید كه خداوند تبارك وتعالى بعد از آن كه آدم ابوالبشر را آفرید ـكیفیت آفریدنش را كار نداریم حالا بعد تعلیم اسماء فرمود، و علم الادم الاسماء كلها؛ یعنى اسماء همه موجودات را خداوند عالم به حضرت آدم تعلیم فرمود.
كیفیت تعلیم، این علم موهتبى است، این علم لدنّى است، این علم تحصیلى و اكتسابى نیست كه به مكتب آدم برود و كمكم یاد بگیرد آن طورى نیست، علم لدنّى علمى است كه به انبیاء و مرسلین و ائمّه مرحمت مىشود.
آن وقت خداوند تبارك و تعالى حضرت آدم ابوالبشر را طورى خلق كرد كه آمادگى داشته باشد، قابلیت داشته باشد براى تعلیم اسماء، چه كرد؟ خداوند تبارك و تعالى قلب آدم را گشود، حالا چطور گشود؟ ما كیفیت آن را…، وقتى قلبش چشم قلبش را گشود، علم ـكه آن نور مقدس علم احاطه به همه عوالم دارد آن نور مقدس را تحمیل فرمود بر حضرت آدم به مقدارى كه باید به حضرت آدم داده شود.
یعنى حضرت آدم را حامل آن نور مقدس قرار داد، آن نور مقدسى كه از آن تعبیر به علم، به عقل مىشود. آن نور مقدس یك امر واقعى خارجى معنوى است، صورة حاصلة من الشیء و تصور و تصدیق نیست، آن علم، نور واقعى است.
آن نور را مرحمت فرمود آن مقدارى كه باید مرحمت كند، قلب حضرت آدم را گشود اجازه دارد و امر كرد نگاه كن! حضرت آدم كه توجهى كرد خداوند تمام موجودات را به او ارائه داد، بله! گذشته و آینده، تا چه مقدار، دیگر مقدارش را نمىدانیم كه امام صادق علیه السلام مىفرماید: حتى فرش زیر پاى مرا هم حضرت آدم دانست هنوز فرش زیر پاى حضرت كجا؟ هنوز خلق نشده.
این كیفیت تعلیم، علم موهبتى لدنّى، علم كتاب، علمٌ من الكتاب، علم عنایتى، آن علم اكتسابى تحصیلى نیست.
آن شب عرض كردم كه تعلیم كردن خداوند عالم به حضرت آدم اسماء را، به این نیست كه مثل بچه مكتبى هى كمكم درس بدهد، این یك كلمه یاد بدهد، كلمه دیگر، كلمه دیگر، تا پنجاه سال مثلا تعلیم اسماء كرده باشد، این واضح است دیگر، معلمى نبوده آنجا كه، مكتب خانهاى نبوده كه، به مكتب نرفت و خط ننوشت دیگر، نسبت به حضرت آدم، حضرت عیسى بن مریم در مهد ،گهوارة، اینها معلوم است، آیات قرآن است دیگر.
آن وقت، اینجا را توجه بفرمایید، این نور مقدس علم كسى اگر حامل آن نور شد، نور مقدس، خودش هم منّور به آن نور مىشود، كسب نور مىكند، خودش هم نورانى مىشود.
اگر چه خودش مخلوق است، مخلوقٌ مدَبّرٌ لا یملك لنفسه شیئا نفعا و لا ضرا و لا موتا، مخلوق است جنس درست شدنى، این هم درست شدنى است فى حد ذاته هیچى ندارد.
عجب قدرتى ببین! یك مخلوقى كه از خودش هیچى ندارد، خدا یك چنین مقامى به او عنایت كند، این قدرت كامله را نگاه كن!
ببینید مخلوقى كه حیث ذاتش هیچى ندارد، مصنوع است، درست شدنى است، این را كه درست مىكند یك كمالاتى به او مرحمت مىكند، علم، قدرت به او عطا مىكند.
این از كمال قدرت الهى است! سلطان است و سلطان آفرین! مىتواند كسى را خلق كند و سلطانش كند این به دستگاه عظمت او هم برخورد ندارد!
اگر یك سلطانى مستقل باشد، سن بیر كشى من بیر كشى در مقابل خدا باشد، شرك و كفر و زندقه است دیگر، این كه نیست، خود این در عین این كه مخلوق است به او عطا كرده، غنى كرده او را، در عین حال احتیاج به خدا دارد.
تا نوبت برسد به خاتم رسل، خاتم انبیاء افضل از همهى انبیاء و ملائكه است، این طورى است دیگر، اینها در درجه اوّلند در میان مخلوقات، جنب الله هستند، پهلو! خدا كه پهلو ندارد.
جنب الله؛ یعنى در مقام قرب الهى، قرب معنوى، كسى از اینها بالاتر، مقرب عند الله نیست، توى مخلوقات توى این عوالمى كه خدا آفریده، تمام مخلوقات از جن و ملك و انس و موجودات دیگر و موجودات دیگر، و عوالم و عالم دنیا و آخرت، تمام موجودات، عقیدهى ما شیعه همین است دیگر.
اینها اشرف كائناتند و خداوند تبارك و تعالى آن نور مقدس علم را بالاتر از همه، به این انوار مقدسه عطا كرده است، آن انبیاء دیگر در درجات پایینترند علمشان، قدرتشان، و تلك الرسل فضلنا بعضهم علی بعض صریح قرآن است، از ملائكه هم افضلند، براى این كه ملائكه را خدا امر كرد به آدم سجده كنند، سجده كردن فاضل بر مفضول كه نمىشود، اینها از ملائكه افضلند.
آن وقت خاتم انبیاء این نور مقدس علم را حامل است، حمّل علمه و دینه، خداوند تحمیل فرمود علم و دین را بر این انوار مقدسه، آن وقت اینها هم شدند منّور به نور علم، آنوقت اگر به اینها هم اطلاق كنیم نور درست است.
بلا تشبیه، بلا تشبیه مثل آن آهنى كه توى آتش بشود، رنگ آتش را به خودش مىگیرد، آن هم قرمز مىشود، این خودش آتش نیست، این انوار مقدسه خودشان عین علم نیستند، عین قدرت نیستند، قدرت به اینها داده شده.
آن كه قدرت عین ذات اوست و علم عین ذات او است، ذات قدوس حق است، علم عین ذاتش هست، قدرت عین ذاتش هست.
اما این انوار مقدسه قدرت به اینها عطا مىشود، علم به اینها مرحمت مىشود، و معنایش این نیست كه علم به اینها مرحمت مىشود یك تكه هى جدا مىشود به اینها.
اینهارا قبلا گفته بودم دیگر، ریشهى مطالب یك مقدار به دست بیاید تا بتوانیم انشاء الله شاید به نتیجه برسیم.
آن وقت این انوار مقدسه بعد از آن كه خداوند اینها را آفرید و تحمیل فرمود نور مقدس علم را، قدرت مرحمت كرد، حیات مرحمت كرد، اینها همه با هم هستند، حیاتشان فوق العاده است، قدرتشان فوق العاده است، علمشان فوق العاده است، علم لا یتناهى است، خیلى مرحمت كرده، چرا تعجب مىكنید؟ تمام نمىشود. لذا هى زیاد هم مىشود دیگر! براى اهل بهشت هم علم زیاد مىشود، انشاء الله آن را در یك وقت دیگر اگر مقتضى بود……
آن وقت این انوار مقدسه داراى علمند و قدرتند و حیات و كمالات دیگر كه همه را نمىشود احصا كرد دیگر، اینها شدند دارا، فقیر بالذات شد غنى بالله، مخلوق است، جنس درست شدنى است، مصنوع است، فقیر بالذات و غنى بالله، حیث ذاتش هیچى ندارد لا یملك لنفسه…
لذا در مقام بیان حقیقت خودشان، در مقام تواضع مىفرمایند: ما مالك چیزى نیستیم، ما علم غیب نداریم، ما چه نداریم، راست است؛ یعنى در مقام مرحله ذات هیچى نداریم، این منافات ندارد كه ما مالك چیزى نیستیم، خدا به ما مرحمت كرده، با او منافات ندارد، ما هیچى نداریم.
لذا در مقامش كه مىشد مىگفت باباجان! ما را خدا ندانید یك وقتى، خدا آن كسى است كه علم عین ذاتش باشد، قدرت عین ذاتش باشد، ما را اگر چیزى خدا مرحمت كرده یك خوردهاى ـتعبیر بنده اگر چیزى مرحمت كرده، او داده به ما، بله! ما را از مقام خودمان بالاتر نبرید دیگر، ما خدا نیسیتم، اگر هم چیزى به ما داده باشند خدا مرحمت كرده، الآن هم ما مخلوق او هستیم، الآن هم او باید ما را حفظ كند، الآن هم به ما عطا كند، الآن هم مدد كند.
اما در عین حال این طورى، غنى باللهیم و داراى مقام ولایت مطلقه هستیم، انا سید ولد آدم، ما چه هستیم، ما چه هستیم، ما چه هستیم، ما چه هستیم…
نحن اسماء الله الحسنى و امثاله العلیا، لیس لله آیة اكبر منى، جنب اللهیم، یداللهیم، وجه اللهیم، اینها درست است همه.
اما در عین حال اینها از خودمان نیست، خدا مرحمت كرده، خدا ما را برده مقرب كرده، جنب الله هستیم، جنب معنوى است معلوم است دیگر، اینها محتاج به بیان نیست.
آن وقت كسى كه حامل این انوار مقدسه باشد ـخودشان انوارند دیگرـ این انوار مقدسه حامل انوار مقدسه هستند، اینها یعنى چه؟
یعنى داراى علمند، داراى قدرتند، داراى حیاتند، داراى چى هستند، داراى چى هستند، داراى چى هستند…، آن وقت اینها خودشان هم منّور به آن نورند؛ چون مال اینها ست دیگر!
بلا تشبیه مثل شمس، مثل آفتاب، این جرم آفتاب نور به آن عطا شده، این جرم الآن خودش شده منّور و دیگران را روشن مىكند، نصف كره زمین را، كجا را، كجا را، روشن مىكند، این الآن شمس نورانى است، داراى نور است، خودش ظاهر بذاته، خودش ظاهر است دیگر، خودش روشنى است و روشن كننده هم هست.
این انوار مقدسه عین علم نیستند، اما منّور به آن علم هستند؛ یعنى علم با اینها هست، آن وقت اگر بگوییم اینها روشن مىكنند درست است؛ چون آن علم مال اینهاست، با اینهاست دیگر.
اینها ینورون قلوب المؤمنین، لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار، إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا.
خداوند مىفرماید: تو سراج منیر هستى، چراغ نور دهندهاى، ببیینید این آیهى قرآن است، روایات الى ماشاء الله، الى ماشاء الله، نورند، به نور اینها همه موجودات استضائه مىكنند، اولیاى نعم همه موجوداتند.
ریشهى مطلب به دست بیاید آن وقت آیات و روایات حل مىشود دیگر، كه در اطراف آن نمىشود صحبت كنیم، اینجا شبهه كنیم، آنجا چطور مىشود؟ اصل مطلب، ریشه باید بدست بیاید، از ریشه مطلب را انسان باید پى ببرد، بعد ببیند این آیات و روایات سراجا منیرا یعنى چه؟ إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا.
عرض كنم حامل این نور مقدس، این انوار مقدسه هستند، و اینها شمس دائره… ـچه تعبیر بكنیم اگر بزرگان گفتهاند وحشت نكنید، اشتباه نكنید! مَثَل حضرت بقیة الله مَثَل شمسى است كه پشت ابر باشد فعلا، در روایت وقتى تعبیر مىشود به شمس یا در لسان بزرگان باید فهیمد چیست؟ لقلقهى زبان كه نیست.
آفتاب گاهى جلویش یك ابرى است، اما آن آفتاب باز اثر خودش را دارد ها، بى فایده نیست، ابر یك خوردهاى جلویش هست، اما آن خاصیت و اثرش هست، اگر نباشد هیچ نباتى نمىروید، تمام موجودات از نور شمس استفاده مىكنند.
شمس ولایت وقتى گفتند وحشت نكنید! اگرهم عرض كردم یك مطلبى یك قدرى سخت آمد، نشد آدم باور كند، توقف كند، انكار دیگر نكند، دستور داده اند كه اگر از ماحدیثى آمد ـ چون صعب مستصعب است بعضى چیزهاـ اگر به شما رسید دیدید مىفهمید وقلبتان قبول كرد، شكر خدا را بكنید واگر دیدید یك مقدارى سخت است اشمئزت منه قلوبكم (حتى این را هم دارد) این قلب تنفر دارد همانجا هم حرف نزن توقف كن! لعله صدر منا شاید حرف از ما باشد وانكارش…
این انوار مقدسه كه حامل علم الهى، – عرض كردم علم به اندازهى خودش قدرت هم دارد، قدرت ولایتى…- حامل قدرت، آن كه حامل این انوار مقدسه است ارواح مقدسه اینها هستند، روحشان، روح مقدس اینها حامل علم است و قدرت است و حیات ـاین سه تا را حالا فعلا بگیریم روحشان! آن وقت بدنشان هم سنخیت با روح دارد، آن را هم باز عرض مىكنم چطورى است.
آن وقت این ارواح مقدسه داراى این مقام هستند، داراى مقام ولایت هستند، اما گاهى مىبینى مأمور به انجام وظیفه ولایتى نیست، با بودن حضرت مجتبى سلام الله علیه آقا سید الشهداء مأمور نیست كه انجام وظیفه ولایتى كند، باید سكوت كند، باید تبعیت كند، این همان مقام را دارد، نه این كه بعد از رحلت امام مجتبى این تازه امام شد، تازه ملا شد، بله؟
یك مرجع تقلیدى كه از دنیا رحلت مىكند نوبت به یك بزرگوار مرجع دیگرى مىرسد این همان وقت ملا مىشود؟! همین امروز كه آن مرجع از دنیا رحلت كرد این آقا تازه امروز ملا مىشود! یا ملا بوده؟! بله؟
آنهایى كه داراى مقام ولایت مطلقه هستند گاهى دستور از طرف خدا این طور است، حالا از خدا باید بپرسیم چرا این طورى كردى؟
با بودن امام حیى آن امام دیگر داراى مقام هست، اما منصب ولایتى؛ یعنى تبلیغ كند در مقابل آن امام، این هم امام دیگرى كه دو تا امام باشد، نه این بنا نیست، آن دومى باید تابع اولى باشد تا او زنده است، بعد از رحلت او، الآن نه این كه این منصب تازه پیدا كرد، علم تازه پیدا كرد، تازه ملا شد، به تعبیرما.
آن روایت را آن شب عرض كردم: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة الا ما كان من ابنى الخالة عیسی و یحیى حضرت مجتبى و سید الشهداء برابرند هیچ فرقى بین این دو بزرگوار نیست، مگر فرقى كه بین آن دو پسر خاله بود، حضرت عیسى بن مریم و حضرت یحیى بن زكریا اینها پسر خالهاند، اینها فرقشان چه بود؟ حضرت یحیى تابع حضرت عیسى بود، او هم پیغمبر بود اما تابع او بود، این فرق هم بین حضرت مجتبى و سید الشهداء هست، حضرت سید الشهداء تابع برادر بزرگوارش هست تا او زنده است ـاین حكمتى دارد دو امام حى در یك زمان بنا نیست، خدا خودش این طور قرار داده، عنایت مىفرمایید، خوب همه اینها ضبط بشود كه مىخواهیم انشاء الله نتیجه بگیریم، ریشه حرفها عرض كردم.
آن وقت این انوارمقدسه، حامل انوار مقدسه علم و قدرت و حیات ـاین سه را فعلا گفتم هستند، اینها را روحشان حامل است، این حیات و قدرت و علم مال روح است، حالا بدن باز چطورى است آن باشد، همه چیز را نمىشود …
آن وقت این كمالات مال روح مقدس است، حالا روح مقدس اینها مىخواهد در این عالم باشد، یا لباس دیگر بپوشد منتقل به عالم دیگر بشود، همان روح هست، همان قدرت، همان علم، همان حیات الآن هم هست، فرقى نمىكند لباس عوض شده.
پس حى و میت فرق ندارد، عرض كردم آنى كه خدا عنایت كرده به ارواح مقدسه اینها، لذا در آن روایت داشت ملائكه وقتى ارواح ما را مشاهده كردند به شبهه افتادند، استعظموا امرنا، دیدند این نور است دیگر، به شبهه افتادند كه شاید خدا باشد! سبّحنا فسبّحت الملائكه، گفتیم سبحان الله بگویید! خدا منزه است، ما مخلوقیم، به ما یك مقدارى عطا كرده، بله، بله، بله، این طورى است ها!
آن وقت همین نكته در نظر باشد این مقام ولایت، علم، قدرت، حیات- این سه تا حالا، فعلا آنهاى دیگر باشد- این سه نور مقدس ـعلم و عقل چندان فرقى با هم ندارند، مثل هم است، یكى است تحمیل شده؛ یعنى مرحمت شده به ارواح مقدسه اینها قبل از آن كه آسمانى خلق بشود، زمینى خلق بشود، جنتى، نارى، آدمى، حوا، قبل از همهى اینها، ما آنجا دهرها تسبیح مىكردیم خدا را، هنوز موجود دیگرى نبود، بله، بله!
این مقام مال ارواح مقدسه است، آن وقت ارواح مقدسه اینها مىخواهند به لباس بشرى، در قالب بشرى در این دنیا بین مردم باشند، راه بروند و بخورند و بیاشامند و حرف بزنند، مىخواهد این قالب تهى بشود منتقل به عالم دیگر بشوند، این روح مقدس باقى است، همان علم، همان قدرت، همان كمال، همان حیات الآن هم هست.
چیزى كه هست خداوند تبارك و تعالى روى یك مصالحى همان طورى كه آقا سید الشهداء تا آقا حضرت مجتبى زنده بود تابع بود، این ارواح مقدسهاى كه از این عالم منتقل بشوند به عالم دیگر باید یك حجت حیى در روى زمین باشد، باید دستور از طرف آنها نباشد، باید امر واگذار بشود به این كسى كه زنده است، نه این كه او نمىداند، نه این كه او قدرت ندارد، فعلا اختیاردارِ عالم آفرینش این آقا باید باشد، این حِكَم و مصالحى دارد كه باید علىحده بحث كرد، این چرا این طورى است؟ مقام الآن مقتضى آن نیست، دلائلى دارد، وجوهى دارد كه باید این طور باشد. اما نه این كه آن كه حالا از دنیا رفت، نه! علمش هست، قدرتش هست، كمالاتش هست.
نهایت این است كه اگر یك وقتى هم بنا باشد ـغالب اوقات هم همین طور است اگر كارى باشد خود همان ها هم ارجاع مىدهند به حضرت بقیة الله، او باید انجام بدهد.
گاهى هم خودشان مىكنند، بله، بله! دیگر این را به طور كلى نگیریم كه همه كارها… نه دیگر فرق نمىكند حیاً و میتاً ـارواح العالمین لهم الفداه اینها اولیاى نعم همهى كائناتند.
آن وقت اینها حیاتشان و مماتشان فرقى ندارد، نمىدانم اگر فهمیدید نتیجه گرفته شد انشاء الله، حالا یك صلواتى بفرستید…
ریشهى مطالب را باید پى ببرد انسان، آن وقت آن روایاتى كه دارد ارواح مؤمنین در وادى السلام امیرالمؤمنین با آنها صحبت مىكند، تلقین میت، كجا، كجا، كجا، السلام ایها النبى، سلام به امام زمان، به خود ائمّه تمام سلام مىدهیم، این سلام را به كى مىدهیم؟ حیات و مماتشان خوب فرق ندارد، اشهد انك تسمع كلامی و ترد سلامی.
آن وقت این انوار مقدسه مخصوصا، ـدر میان تمام انبیاء و اوصیاء این انوار مقدسه امتیاز دارند دیگر معلوم است افضل از همه هستند اینها به واسطه این مقامى كه دارند، مقام قربى كه دارند و اولیاى نعم همه موجوداتند تعظیم اینها از طرف خدا بر همهى مخلوقات واجب است، تعظیم تكوینى و تشریعى، باید تعظیم كنند!
نه این كه خدایند، ها! مقرب عندالله هستند، عباد مكرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون ، عاملین بالله هستند، تمام موجودات باید منقاد اینها باشند تكویناً و تشریعاً.
یعنى چه تمام موجودات تكوینا منقادند؟ براى اینكه اینها ولایت تكوینیه دارند اگر خدا به اینها امر كند و اجازه بدهد تصرف در كائنات مىكنند، و ذل كل شیء لكم، بله! تمام موجودات باید مطیع و منقاد اینها باشند، تعظیم كنند دیگر، یعنى ولایت تكوینى!
و تشریعا هم همین طور است، تمام بشر باید از اینها اطاعت كنند، منقاد باشند، حالا اگر یك كسى معصیت مىكند، اطاعت نمىكند، آن حرف دیگرى است، اینها واجب التعظیم هستند، مفترض الطاعه هستند تكویناً و تشریعاً.
خوب حالا این نكته را كه عرض مىكنم كه یك دفعه هم گفته بودم دیگر اشتباه نشود، تعظیم كردن آنها نه من باب الاستقلال است كه اینها هم یك خداى كوچكى هستند، قدرت از خودشان است، علم از خودشان است، حیات از خودشان است، یا از خودشان یا خدا داده، تفویض كرده خودش رفته كنار، این هر دو تا خراب است.
تعظیم كردن این انوار مقدسه به عنوان استقلال یا به عنوان تفویض، اگر كسى به این قصد تعظیم كند مشرك است، در مقابل خدا یك خداى دیگرى درست كرده.
اما تعظیم كردن كسى را از باب این كه خدا او را بزرگ كرده، و دستورهم داده تعظیمش كن، خداى عالم در كلام الله مجیدش مىفرماید: و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربیان صغیرا، خود خدا امر كرده، این بزرگ است باید اطاعتش كنى دیگر، پدر و مادر را باید اطاعت كنى، معلم را باید اطاعت كنى، نه از باب این كه یك خدایى است دیگر، این احترام پدر براى فرزند واجب است.
آن وقت عرض كنم كه این انوار مقدسه مفترض الطاعه هستند تكویناً و تشریعاً، واجب الاطاعه هستند، كه تمام كائنات اطاعت تكوینى دارند از اینها، البته استقلال ندارند، به اذن خدا!
ببینید این مثال را آن شب زدم، الآن این دست بنده از خودش هیچى ندارد، هیچ قوهاى، اگر از اینجا فشار بدهم قوه پیدا مىكند، الآن این حول و قوّه از اینجا پیدا شد، الآن این دست خودش هیچى ندارد، فرض كنید، این از اینجا كه فشار داده شد این قدرت پیدا مىكند، حالا این داراى اختیار است…[ نوارناقص است]