مرحوم حاج آقا مرتضی حائری از مرحوم سید حسین حائری نقل میکرد:
ایشان پیش عمویش (مرحوم سید محمد فشارکی) بود و به کارهای او رسیدگی میکرد. یک وقت سید حسین به حمام میرود. عمویش هر چه منتظر میماند که برای ناهار بیاید، نمیآید.
سرانجام سید حسین با تأخیر زیاد میآید. عمو علت تأخیر او را جویا میشود. سید حسین پاسخ میدهد:
به حمام رفته بودم. در آنجا آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی ـ قدس سره ـ را دیدم که کیسه میکشید. نزد ایشان رفتم. ایشان پرسید: چه میخوانی؟
گفتم: رسائل. پرسید: نماز شب میخوانی؟ گفتم: نه. گفت:«طلبه باشی و نماز شب نخوانی؟ علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل،علیک بصلاه اللیل». انقلابی در من ایجاد کرد.
آخوند کیسه کشید و به سمت منزل خودش رفت. من نیز کیسه کشیدم و به دنبال وی به راه افتادم. در منزل، آخوند مشغول خوردن آبگوشت شد و تعارف کرد که من نیز همراهمی کنم. رسم بود که همگی در یک کاسه غذا میخوردند. چون آخوند بیماری سودا داشت، من رغبت نکردم. آخوند دستور داد که کاسه دیگری بیاورند و من هم مشغول خوردن شدم.
سید محمد فشارکی پس از شنیدن حرفهای سید حسین دست روی دست خود میزند و میگوید:«ای وای! آخوند این پسرم را از دست من گرفت. این تعلیمات، برای عجائز است؛ نه امثال تو طلبه. تو باید مرتب درس بخوانی. اگر هم میخواهی سلوکی داشته باشی، دو جهت را باید در نظر بگیری:
یکی اینکه در تمام کارهایی که انجام میدهی، بدانی یک موجودی که چیزی از او مخفی نیست، اعمال تو را زیر نظر دارد.
دوم اینکه موقعی که می خواهی بخوابی، شَطَبت را بِکش و اعمال روزانهات را در نظر بگیر. هر چه دیدی خلاف است، تصمیم بگیر که فردا آن را انجام ندهی. آقا هم سلوکش همین است».
سید حسین با سخن عمویش منقلب شد و تا آخر عمر به حرف او عمل می کرد!
https://zanjani.ir/