ملّا حبیب‌الل‍ه شریف کاشانی و نهم ربیع!

🔻 و مشهور بین عوامّ شیعه آن است که قتل عمر در روز نهم شهر ربیع الأوّل واقع شده. و این قول از جمعی از محدّثین شیعه نیز نقل شده. و در بلاد شیعه، این روز روزِ عیش و شادی است. و عید گرفتنِ این روز از زمان‌های پیش اِلی‌الحال مستمرّ بوده؛ و احمد بن اسحاق از حضرت امام علیّ النقی (علیه السلام) روایت کرده که: امروز روز عید است و بهترین عیدهاست نزد اهل بیت رسالت. و حدیث مفصّلی در فضائل این روز وارد شده، و لکن در بعضی از کتب است که وفات عبدالمطّلب در این روز بوده.

🔺 و مَن أنفق فیه شیئاً تغمّده الل‍ه بغفرانه؛ هر کس در این روز چیزی در راه خدا انفاق نماید فرو می‌برد او را خدا به مغفرت خودش. و محمّد بن ادریس حلّی در کتاب سرائر فرموده که: هر کس گمان کرده است که عمر در این روز کشته شده خطا کرده است به اجماع اهل تواریخ و سیر؛ و از جمله‌ای از کتب تواریخ حکایت شده که قتل عمر در بیست‌وششم ذی‌الحجّه بوده، و بعضی گفته‌اند که در بیست‌وهفتم بوده.

🔻 و کیفیّت قتلش، بنا بر آن‌چه در جمله‌ای از تواریخ مسطور است، آن است که: مغیرة بن شعبه را که از جانب عمر حکومت کوفه داشت، غلامی بود فیروزنام و کنیه‌اش ابولؤلؤ. و مغیره با او قرار داده بود که ماهی صد درهم به مغیره بدهد. او به شکایت به نزد عمر شد و گفت که: مغیره بر من جزیهٔ بیرون از طاقتِ من بر من نهاده، امر کن تا بر من تخفیف دهد. عمر مغیره را احضار کرد و سفارشِ او کرد؛ مفید نیفتاد. ابولؤلؤ به نزد عمر شد. از وی پرسید که: صنعت تو چیست؟ گفت: دروگری و نقّاشی و آهنگری، و آسیاباد[ی] را نیز نیکو توانم ساخت. عمر گفت: با این همه صنعت، این جزیت زیاد نباشد! ابولؤلؤ خاموش شد و خواست که بیرون رود. [عمر] به او گفت که: از برای ما آسیائی بادی بساز. گفت که: برایت آسیائی بسازم که آوازهٔ آن همه عالَم را فروگیرد. این بگفت و برفت. عمر گفت که: این غلام مرا تهدید به کشتن کرد!

🔺 چون روز دیگر شد، عمر به منبر رفت و گفت که: دیشب خواب دیدم که خروسی مرا دو یا سه منقار زد، و از این خواب چنان می‌فهمم که اجل من نزدیک شده. پس چون روزی چند بگذشت، ابولؤلؤ چیزی بر سر پیچید که کسی او را نشناسد، و به مسجد آمد و در صف اوّل برای نماز ایستاد. و او را خنجری بود دوسر که دستهٔ او از [؟ میان] بود. پس چون عمر و سائران تکبیر گفته، از میان صف بیرون شد و از چپ و راست شش ضربت بر بازو و شکم عمر زد. عمر از پای درآمد و فریاد [کرد] که: عبدالرحمن کجاست؟ او را به جای خود واداشت برای نماز. و بعد از نماز، مردمان از عقب ابولؤلؤ شتافتند و او را یافتند. بر مردمان حمله کرد و شش نفر را بکشت. پس مردی رسید و [؟] بر سر او انداخت و او را گرفتند. پس ابولؤلؤ خود را زخمی زد و کشته شد.

🔻 و مشهور میان عوامّ شیعه این است که از مدینه بیرون شد و به قم آمد و از آن‌جا به کاشان شد و در کاشان وفات کرد! و بعضی گویند که غائب شد، و برای این سخن سند معتبری ندیدم.

🔺 و بالجمله، اعمال این روز بسیار است، مانند غسل کردن و بوی خوش به کار بردن و جامه‌های فاخر بر غلامان و خدمتکاران بخشیدن و انفاق بر فقرا کردن و خوشحال بودن و تبسّم نمودن و تهنیت و مبارک باد گفتن و زیارت مؤمنان نمودن و دعا کردن و استغفار نمودن و با مؤمنان محبّت[/صحبت؟] کردن و موعظه و نصیحت نمودن و بر عیال توسعه دادن و جامه‌های نو پوشیدن و بر دشمنان آل محمّد لعنت کردن. و خواندن دعای صنمی قریش در این روز مناسب است. و مرویّ است که تا سه روز از شیعیان قلم برداشته می‌شود؛ و مراد آن است که چنان‌که در ایّامی دیگر تا هفت ساعت عاصی را مهلت می‌دهند برای توبه و بعد معصیتش را می‌نویسند اگر توبه نکند، در این روز تا سه روز او را مهلت می‌دهند و اگر توبه نکند گناهش را می‌نویسند.

🔻 و لکن اراذلِ مردم در این روز در معاصی بی‌باک‌اند و مشغول بسیاری از هرزگی‌های بی‌معنی می‌شوند به گمان این‌که ضرری ندارد! و سببش تسویلات شیطان و نفس امّاره است، و حاشا حاشا که صاحب شریعت به آن‌ها راضی باشد، بلکه او از این مردم و اعمال‌شان بیزار است. همانا در این روز باید کاری کرد که عمر بن الخطّاب دلگیر شود، و این اعمال شیعه مایهٔ خوشنودی اوست! و ساختن شکل عمر، چنان‌که در این بلاد متعارف است، به اجماع علما حرام است، مانند سائر صورت‌های مجسّمه.»

📜 ملّا حبیب‌الل‍ه شریف کاشانی | رسالهٔ مخطوط دربارهٔ اعیاد شیعی | ص۲٦ به بعد

🔺 «باب هفتم در جمله‌ای از فضائل و آداب روز عید قتل عمر بن الخطّاب (علیه … و …) است.

#میراث_مادری👊🏻

@cheraghe_motaleeh

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا