کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم!

السلام علیک یا بقیة الله
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد

تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم

بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش

سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً

در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف

خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن

سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد
دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت

از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم

آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا