این همه اسم، ولی بی ارزش!

عربی، گربه‌ای را صید کرد و نمی‌دانست که چه حیوانی را صید کرده است. به مردی رسید آن مرد به او گفت: «مَا هَذَا السِّنَّوْرُ: این گربه چیست که صید کرده‌ای؟»
مردی دیگر به او گفت: «مَا هَذَا القِطّ؟» مرد دیگر گفت: «مَا هَذَا الصّبونُ؟» مرد دیگری گفت: «مَا هَذَا الجُندع؟» عربی دیگر گفت: «مَا هَذَا الْخَيْلِ؟» سرانجام شخص دیگری گفت: «مَا هَذَا الدّمه؟» و معنی همه این واژه­ها، گربه بود.
عرب با خود گفت: «خوب حیوانی به صید ما افتاده است و معلوم است این ‌که این ‌همه اسم دارد قیمتش نیز بسیار است، ببرم بازار بفروشم.» آورد بازار در معرض فروش گذاشت.
گفتند چند می‌فروشی؟ در جواب گفت: صد درهم گفتند: قیمت این حیوان نصف درهم است. عرب عصبانی شد و آن را دور انداخت و گفت: «لَعَنَکَ اللَّهِ مَا اکثَر أَسْمَائِهِ وَ أَقَلُّ قِيمَتِهِ: خدا تو را لعنت کند، چه بسیار اسم و نام دارد ولی قیمت ندارد؟»
 ریاض الحكايات، ص ۱۵۵.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا