خلیفه ثانى -بعد از اعتراض سلمان در مورد غصب خلافت- گفت: قل ماشئت او لیس قد ازالها الله عن اهل هذا البیت الذین اتخذتموهم اربابا من دون الله، خوب گوش بدهید، این مىخواهد یك مطلب دیگرى را به مردم بفهماند، به سلمان گفت: حالا هر چه دلت مىخواهد بگو دیگر! آیا ازاله نكرد خلافت را از اهل بیتى كه شما اینها را خدا مىدانید؟! ارباب من دون الله مىدانید؟!
این مىدانید مىخواهد چه بگوید؟ مىخواهد مقام امیرالمؤمنین را بیاورد پایین! بگوید: مردم! این سلمان و ابوذر و اینها مشركند! اینها این اهل بیت را ارباب من دون الله مىدانند، چقدر استاد بودهاند!
عین عبارت این است قل ما شئت او لیس قد ازالها الله عن اهل هذا البیت الذین اتخذتموهم اربابا من دون الله؛ یعنى اى سلمان! ابوذر! شما اینها را ارباب من دون الله مىدانید، شما مشركید؛ یعنى أیها الناس ـخلیفه هم شدهاند حالا!ـ أیها الناس! هر كس مثل سلمان مقامى براى على قائل شد، علمى، قدرتى، كذا و كذا، این ارباب من دون الله مشرك است.
این همین طور آمد و آمد و آمد و آمد تا نوبت به ابو حنیفه… این مطلب از طرف خلیفه…بعد كمكم و كمكم و كمكم نوبت به ابن تیمیه و كى وكى و كى رسید كه… !
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”