حکایت پهلوان فقیر، شیخ حسن مطلق – ش 3

در آن زمان هر وقت شجاع الدوله یا یکی از مقامات قوچان یا شیروان نامه فوری به مشهد مقدس داشتند، توسط شیخ حسن مطلق می‌فرستادند،

یک مرتبه نامه‌ای را از شیروان جهت مشهد قبول کرد که مزد آن یک تنور نان بود.

بعد از نماز صبح حرکت کرد و نانها را تا چناران تمام کرد و بقیه راه را گرسنه طی کرد و هنوز آفتاب باقی بود که به مشهد مقدس وارد شد و نامه را رسانید.

«روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا