در نجف اشرف اهل علم محترمی از دختر اهل علم محترم دیگری برای بنده خواستگاری کرد.
او گفته بود که من با خانواده صحبت کنم.
بعد از صحبت گفته بود خانواده از من سؤال کردند که این آقا چطور است؟
گفتم بسیار متدین در حدی که من پشت سر او نماز جماعت میخوانم. ولی از مال دنیا هیچ چیز ندارد
(کف دست خالیاش را نشان داده بود که این گونه تهی دست است).
پدر دختر پس از جواب رد گفته بود: مگر ما می خواهیم دخترمان را به خانه شوهری بفرستیم که پشت سر او نماز جماعت بخواند؟!
(این قضیه را ایشان مکرر نقل می کرد و پس از نقل آن تبسم می کرد.)
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی