مرحوم حاج شيخ على قمي معروف ميفرمود: ما شريك خونى شديم،
شبى در مدرسه بودم، كسى درب زد درب را باز كردم، كوبنده درب گفت:
من از طايفه جن هستم طلبهاى در اين مدرسه با خواندن اورادى ما را اذيت ميكند، برويد او را نهى از منكر كنيد!
به سراغ آن طلبه رفتم درب زدم، درب را باز كرد، گفتم تو خلاف شرع ميكنى!
گفت امشب شب نتيجه است، کاری به من نداشته باش.
اما من دست او را كشيدم و از اطاق بيرون آوردم.
ناگهان او به آسمان رفت و رفت و رفت و دیگر برنگشت!!
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی